متن عطیه چک نژادیان
زیبا متن: مرجع متن های زیبا و جملات عطیه چک نژادیان
می خواستم ببینی شجاعت واقعی چیست. اینکه مردی تفنگ در دست بگیرد نشانه شجاعت نیست. شجاعت واقعی آن هنگام است که قبل از شروع می دانی ترسیده ای، اما به هرحال شروع می کنی و برایت اهمیتی ندارد که چه پیش می آید و تو آن را به پایان می...
برای هزارومین بار روبه رویش ایستادم وگفتم بگو که دوستم نداشتی باور کن ناراحت نمیشوم
ناگهان با بغض گفت : درلحظه به لحظه لجبازیت گذشته خودم راتماشا میکنم دوست ندارم ناراحت بشوی اما تو دقیقا داری راه من راپیش میروی وکینه نفرت وجودت را پرکرده است وبخشیدن را فراموش کرده...
اما این اصلا عادلانه نیست
یک نفر آدمم و
باچندروح غمگین ...!
دکتر گفت: «نباید اینقدر به گذشته فکر کنی». نباید… نباید… ولی من به گذشته فکر نمیکردم این گذشته بودکه من را رهانمیکرد
این خاطرات مثل مین های خنثی نشده ای هستند که در میدان وسیعی دفن شده اند؛...
اومورچه ای را مسخره میکردکه عاشق تفاله چایی بوددرحالیکه زمانی خودش عاشق آشغالی بود که فکر میکرد آدم است
نویسنده عطیه چک نژادیان
میخواهم تو را بکشم
اما
چاقو را در سینه ی خود فرو میبرم
تو کشته خواهی شد یا
من ؟
نویسنده عطیه چک نژادیان
دلتنگی ها
گاه از جنس اشک اند و
گاه از جنس بغض
گاهی سکوت میشوند و
میبارند...
دلتنگی من برای تو اما
جنس عجیب و غریبی دارد...
نویسنده عطیه چک نژادیان
من عزیز
من و تو شباهت های متفاوتی باهم داریم!
هردوشکستیم؛توقلب مرا،من غرورم را
هردورقصیدیم؛توبادیگری من باسازهای تو
هردوبازی کردیم؛توبامن،من باسرنوشتم
این شباهت های متفاوت هرروزآشکارترمیشود.
نویسنده عطیه چک نژادیان
مگر میشود کاغذی ساخته شود و مدادی در دست نویسنده قرار بگیرد اما درختی نشکند و ضربات تبر را متحمل نشود؟
نویسنده عطیه چک نژادیان
گفتم پروردگارا آخر چرا بدون تو نمیتوانم دفتر زندگی را ورق بزنم؟
ناگهان گفت پیچک میشوم
میپیچم
به پر و پای
ثانیه هایت
تا نتوانی
آنی
بی من
بودن
را
زندگی کنی.
نویسنده عطیه چک نژادیان
جایی دورتر از خودم ایستاده ام به تماشای کسی که به جای من زندگی میکند بااینکه بزرگتر شده است اما هنوز ازکنار دیوار راه میرودآدم وقتی از جهان میترسد به دیوارها نزدیک تر میشود.صبر کن باید باتو حرف بزنم،خاک برسر من باتوچکار کرده ام؟ حق داری بعضی وقتها خیابان های...
میگویی طاقت بیاور انگار فراموش کرده ای که من درنبرد باغم سالها پیش مرده ام
نویسنده عطیه چک نژادیان
به قفل بیهوده خشم می ورزی باورکن درهای همه زندان ها ازدرون بازمیشود
نویسنده عطیه چک نژادیان
عاشق را برعکس کنی!!
میشودقشاع
دهخدارا میشناسی!؟
لغت نامہ اش را باز کردم قشاع یعنی دری که درمان ندارد
نویسنده عطیه چک نژادیان
از فرودگاه ها متنفرم. فرودگاه محل رفت و آمد هواپیما ها نیست، محل سفرهایِ هوایی نیست. فرودگاه مکانِ وداعه، مکانِ بغض و چشم هایِ قرمزه، مکانِ خداحافظی هایِ طولانیه. فرودگاه قبرستون عشق ها و رابطه هاس. فرودگاه ها از قبرستون ها هم غمگین ترن.
نویسنده عطیه چک نژادیان
خیلی دلتنگت شده ام
اما نمی دانم
خیلی را چگونه بنویسم
که خیلی خوانده شود …
نویسنده عطیه چک نژادیان
جایی دورتر از خودم ایستاده ام
به تماشای کسی که جای من زندگی می کند
چه بی رحمانه تنهاست و چه به ناچار قوی..نویسنده عطیه چک نژادیان
آنجا را نمی دانم
اما اینجا تا پیراهنت را سیاه نبینند
باور نمیکنند چیزی از دست داده باشی !
نویسنده عطیه چک نژادیان
‹ من اشتیاق دارم به مسیرهای نرفته ، به مقصدهای بعید ، به هر آن چیزی که دیگران از آن دست کشیده اند ، به آن فکر نکرده ، یا دست نیافتنی و محال پنداشته اند .من اشتیاق دارم به بودن ، به دوام آوردن ، به لبخند زدن در...
درون خود را مانند زخمی باز کردم، تمام
وجود خود را دیدم : افکار، افکارِ درباره
افکار، افکارِ درباره افکارِ ناشی از افکار
نویسنده عطیه چک نژادیان
تو ممنوع الخروجی از مرز های قلبم...!!نویسنده عطیه چک نژادیان
- ما اسلحه ها ﺭﺍ ﺳﺎﺧﺘﻪاﯾﻢ
ﻣﺎ ﺳﯿﻨﻪﻫﺎ ﺭﺍ ﺩﺭﯾﺪﻩﺍﯾﻢ
ﺑﻪ ﻭﺍﮊﻩﻫﺎ ﺗﻬﻤﺖ ﻧﺰﻧﯿﻢ،
ﺟﻨﮓ
ﺷﺎﯾﺪ ﺩﻟﺶ ﻣﯽﺧﻮﺍﺳﺖ ﻧﺎﻡ ﮔُﻠﯽ ﺑﺎﺷﺪ
نویسنده عطیه چک نژادیان
زن دگ ی م ا را کش ت ، مانده ا م مرگ چہ خ واهد کر د . . !
نویسنده عطیه چک نژادیان