متن غزل
زیبا متن: مرجع متن های زیبا و جملات غزل
مینویسم
.
نیستی اما در نبودت ، غزل ها مینویسم
نه از هستی نه از عالم ، نه منها مینویسم
مینویسم از مهی در پشت ابری در نهان
از گل و پروانه و شمع سمر ها مینویسم
مینویسم از صدف اندر دلش دارد جهان
از جهانی چون تو در حال...
ننویس لطفا!
یک جو صداقت توی گندمزار مان نیست
حرف از رفاقت بر سر بازارمان نیست
گرگی برادر های مان را خورده شاید
غیر از لباسی پاره چیزی بارمان نیست
شب زنده داری هایمان را خواب نوشید
صبحی همآوای دل بیدارمان نیست
ای کاش باورهای مان فهمیده باشند
یاری به...
از چشمت بجوشد غزل آغاز میکنم
شعر تازه را در نگاهت پرداز میکنم
عطر تتت حواس مرا لمس میکند
وقتی دکمه های تو را باز میکنم
دل عاشق ام تنها برای تو می تپد
قفل سکوتم را برای تو باز میکنم
گل برگ های روی لبخندت را
با بوسه تک...
بی تو مهتاب شبش تیره و تار است هنوز
کوچه بی نامِ تو در حسرتِ یار است هنوز
شاخه ها دست بر آورده به مهتاب، اما
اشکی از شاخه سرِ زلفِ نگار است هنوز
در نهانخانهٔ شعرت که گُلِ عشق دهد
عطرِ صد خاطره در ذهنِ حصار است هنوز
همه...
یاهو
برکه آبی پا به آهم، ماهرویم می رود
آه! می بینم به آهی آرزویم می رود
« گندم از گندم بروید » وای بر من، پس چه شد؟
هر سپیدی می نویسم شاملویم می رود
من مترسک، من گُنه کاری که جرمش عاشقی ست
دوست دارم گندمت را، دار...
جای توفیری نبود
آنچه غم دارد جهان بر شانه ما می دهد
حق ما را این ستم کی بوده! اما می دهد
نوبت هر کس به هر اندازه باشد بی گمان
در تب و تاب زمان پنهان و پیدا می دهد
این یکی را می سپارد دست گرداب بلا
آن...
ﮐﻨﺎﺭ ﮔﯿﺴﻮﺍﻧﺖ ﺭﻫﺒﺮﯼ، ﺳﺨﺖ ﺳﺖ ﻣﯽﻓﻬﻤﯽ؟
ﻭ ﺭﺍﺿﯽ ﮐﺮﺩﻧﺖ ﺑﻪ ﻫﻤﺴﺮﯼ، ﺳﺨﺖ ﺳﺖ ﻣﯽﻓﻬﻤﯽ؟
ﺑﻪ ﻓﮑﺮﺕ ﺑﻮﺩﻡ ﻭ ﺩﯾﺪﻡ ﻧﻤﺎﺯﻡ ﺭﺍ ﻗﻀﺎ ﮐﺮﺩﻡ
ﺗﻮ ﺑﺎﺷﯽ ﻭ ﻧﺒﺎﺷﺪ ﮐﺎﻓﺮﯼ، ﺳﺨﺖ ﺳﺖ ﻣﯽﻓﻬﻤﯽ؟
ﺗﻮ ﺑﺎ ﺷﯿﺮﯾﻦ ﺯﺑﺎﻧﯽ ﺗﺸﻨﻪﺍﻡ ﮐﺮﺩﯼ ﺑﻪ لب هایت
ﮔﺬﺷﺘﻦ ﺍﺯ ﻟﺒﺎﻧﺖ ﺳﺮﺳﺮﯼ، ﺳﺨﺖ ﺳﺖ ﻣﯽﻓﻬﻤﯽ؟
ﻣﺸﺨﺺ ﮐﺮﺩﻥ اﯾﻦ...
عاشقم! تازه ترین سرخیِ گیلاس منم!
مثل هر شیشه ی باران زده، حساس منم!
عطر پیراهن من مانده در آغوش زنی
او که در دشتِ خیالات تو شد یاس منم!
خاک پای تو شدن قصه ی هر شعر کسی ست
زیر این خاک ببینی اگر الماس منم!
باز می بویمت...
ای راز سر به مهر من ای خوشترین غزل
زیباتر از ترانه و شیرین تر از عسل
عشقت شده بهانه ی بودن در این جهان
اسم تو شد دلیل گشایش به هر عمل
کمی ترانه بیاور
کمی ترانه بیاور شبیه چشمانت
دمی بهانه بیاور به چین دامانت
غریبگی مکن ای تک ستاره امّید
شبی نشانه بیاور به جمع یارانت
خزانکه خاطره مهر و ماه آذر شد
کمی زبانه بیاور به فصل آبانت
برای نافله سوز و ساز و هذیانی
تبی دلانه بیاور به...
آرزویم همه این بوده که یک شب تا صبح
یک دل سیر به چشمان تو من زل بزنم
خیره در مردمک چشم غزالت شوم و
در تب خواهش بوسیدن تو جان بکنم
پنجه در زلف پریشان و کمندت بکشم
و تو نزدیک کنی فاصله را تا بدنم
سرِ مجنون مرا...
تنها دلم خوش است که گفتند تو دلخوشی ،
محتاج خنده های توام بیشتر بخند
ای سوژه غزلهای من ، مشتاق شعر های منی ؟
هر روز و شب بخند .
به تماشا بنشینی خوب است
یک نفر از تو به ما هم خبری خواهد داد
عطری از پیرهنی یا اثری خواهد داد
از همین کوچه که رفتی به دلم افتاده
نوبهاری دگری برگ تری خواهد داد
آی ای جان دو عالم به فدایت روزی
اینهمه ناله و زاری ثمری خواهد...
می شود یک شب بیایی کودتا برپا کنی؟
تو رضاخانی شوی... بعدش کمی غوغا کنی؟
روسری بردارم از سر، با تمام اهل دین
بر سر کشف حجاب من، کمی دعوا کنی؟
فتح آغوش مرا اسلام اگر مانع شود
دین و آئین خودت را یک شبه بودا کنی؟
می شود در...
می نویسم غزلی باز به اصرار دلم
مدتی هست شدم سخت گرفتار دلم
گریه می خواهد و من باک ندارم که چطور
بتوانم بزنم دست به انکار دلم
تو که رفتی همه شهر مرا پس زده اند
بعدِ تو هیچ کسی نیست خریدار دلم
من که اصلا به درک فکر...
گیجم
رفتی و حال مرا پنجره می داند و بس
چشم بی حوصله را منظره می داند و بس
سحری کو که دلآشفته یادت نشوم؟
شب دیدار تو را خاطره می داند و بس
بس که نالیدم و گوش تو بدهکار نشد
طعم فریاد مرا حنجره می داند و بس...
بوسه ی چشم تو بر شعر من ای یار خوش است
شاعر چشم تو بودن به چه بسیار خوش است
از تو دل کندن و دوری به خدا ممکن نیست
بهر تو شعر سرودن با دل زار خوش است
شهره ی شهر تویی غیر تو دلداری نیست
دل سپردن به...
دیشب سه غزل نذر تو کردم که بیایی
چشمم به ره عاطفه خشکید، کجایی؟
با شکوِهٔ من چهرهٔ آیینه ترک خورد
از سوی تو اما نه تبسم نه ندایی!
از بس که در اندیشهٔ تو شعله کشیدم
خاکستر حسرت شده ام نیست دوایی؟
آمار تپش های دلم را به تو...
یک سر شکسته شد
دُردانه رفت و کوفه پر از ناله شب است
درگیر و دار لحظه هذیانی و تب است
وقتی که فرق فاتح خیبر شکسته شد
این کوچه زیر پای ستوران مرحب است
درمان نشد جراحت مولی و بعد از این
مرهم گذار حادثه ها نیش عقرب است...