طبق قانون وفاداری به پایت سوختم طبق بند آخرش رفتی سراغ دیگری
در روزگارانی که شیرین خواب خسرو شاه می بیند فرهاد ، تیشه ، بیستون پیکار یعنی چه؟ ما از درون گندیده ایم از آفت یاران! جسم مترسک کنج گندمزار یعنی چه؟ این شعر ، این گفتار یعنی چه این درد پر تکرار یعنی چه وقتی سگ چوپان ده سگ-گرگ زاییده...
لذت بخش ترین قسمت یک رابطه عاشقانه وفاداریه چون تازه اون موقعست که میفهمی تا چه اندازه عاشقی...
فرق انسان و سگ در آن است که اگر به سگی غذا بدهی، هرگز تو را گاز نخواهد گرفت.
دگر به دست نیاید چو من وفاداری
یادش به ..... تا آخرین دکمه های تو ، مست می شدم لخت و خوابیده تانگو میرقصیدیم سایه های در هم تنیده مان ، تحریک می کرد آنه را چه شد؟ حال و هوای چشمانت شرجی است و لب هایت از دهن افتاده اتاقمان سرما خورده و من از تب...
چون دوستت دارم راهی پیدا خواهم کرد تا نور زندگی تو باشم حتی اگر در تاریک ترین و دلگیر ترین حال خود باشم
گر چه میزد یار ما لاف وفاداری دل عاقبت بشکست پیمانی که با ما کرده بود جان ز من میخواست لعلش در بهای بوسهای بی تکلف مختصر چیزی تمنا کرده بود