متن چامک
زیبا متن: مرجع متن های زیبا و جملات چامک
اهای باد
کودکی ام را
بادبادک بالا کشید
تبر خندید
به
اعدام درخت
جاده چای تلخش
را
به انتظار تو
شیرین حل میکند
بلوط
شکست ،
تختخواب شد
شبها صدای گریه ای
میاید
رفتی
پاییز
همسایه شد
رفتن بلد نبودند...
پاهای خیابان
جدول را ،
به آغوش کشیدند
بستر خیالت ...
هر شب
زخم بستر میگیرد!
پاییز
بر شانه های
انار ریخت
شاخه می خواهد
چکار!
جنگلی را
سر بریدند؛
کاغذها شاعر شدند