یک دانه سیگار دارم و هزار معمای لاینحل...
وشاید سیگار اختراع سرخپوستی بود که می خواست به معشوقه اش پیام کوتاه بدهد...
برایم سیگاری آتش بزن میان لب هام بگذار و دور شو. پر از باروتم!
بوسه بر سیگار شب ها،رو به روی خانه ات با لبانم به خیال تو خیانت می کنم
تو شیرینی چو سیگاری که قبل ازترگ می چسبد پر از سم نفس گیری، که باشی مرگ می ارزد!!
در شهر ما چشم ها عاشق می شوند، اما ریه ها تاوانش را پس می دهند...
من به دنبال کسی بودم که "دلسوزی" کند همدمم این روزها سیگار باشد بهتر است
شبیه آخرین سیگار قبل از ترک، دلچسبی تو را میخواهمت اما گذشتن از تو الزامیست...
ولنتاین، واسه سیگارم یه فندک جدید می خرم
غریبه سیگارت را حوالی دل من آتش مزن پس از واپسین عشق تنم پر از باروت است !
چشم هایش قهوه ای بود و به حق فهمیده ام قهوه از سیگار و قلیان اعتیاد آورتر است...
رهگذر داشت به لب سیگاری گفت آتش داری؟ من نگاهی به دلم کردم و گفتم: آری
بعد از تو هی سیگار،هی سیگار،هی سیگار تهران پر از دود است،وقتش نیست برگردی؟
من براش مثل سیگار بودم که تهش زیر پاش له شدم...
نمی دانم سیگار ها کوچک شدند ، یا نبودت ، کام های مرا عمیق تر کرده ... !
من تحقیق کردم ؛ نیکوتین موجود در بغل یار سیصد برابر بیشتر از نیکوتین سیگاره
سیاهی لبهایم از سیگار نیست…! سیاه پوش هزار حرفه نگفته است…
اگر سیگار یا قلیان میکشید، حتما چای نبات بخورید تاثیری نداره ولی تو این هوای سرد میچسبه، تو گروههای دیگه هم منتشر کنید اونام استفاده کنند
رهگذر داشت به لب سیگاری، گفت: آتش داری؟ من اشاره به دلم کردم و گفتم: آری ...
تورا دوست دارم چون صدای اذان در سپیده دم چون راهی که به خواب منتهی می شود ترا دوست دارم چون آخرین بسته سیگاری در تبعید .
مثل سیگار روشنی که نه کشیدی و نه خاموش کردی،لای انگشتات سوختم و تموم شدم...
سیگار را با هیچ چیز عوض نمی کنم برگرد،ثابت کن دروغ می گویم...
بخت هر جا که به دست کسی انگشتر داد بی گمان قسمت انگشت کسی سیگار است
پدربزرگ سیگاربدون فیلتر می کشد پدر روزنامه های فیلتردار می خواند کودک اما مشقش را سرخط می نویسد نه یک حرف بالا نه یک حرف پایین