من بعد از این ایامِ سخت روزه داری از بوسه واجب تر ندارم هیچ کاری
ناخوشِ او خوش بود در جان من جان ، فدای یارِ دل رنجانِ من حضرت مولانا
گفتی زِ سرت فکر مرا بیرون کن! جانا، سرم از فکر تو خالیست، دلم را چه کنم…؟
آمدی قصه ببافی که مُوَجَه بروی؟ در نزن، رفته ام از خویش کسی منزل نیست
گفته اخبار که عید فطر است و ولی من روزه ام کذب محض است این خبر، رؤیت نکردم من تو را...
قبول حق عبادات و حلول عید، تبریک خوشا آن کس که گامی با خدایش گشت، نزدیک
قصدِ رفتن داشتی، گفتم در آغوشم بکش قبلِ مردن می خرد مؤمن کفن را زودتر...
چنان گلی که هوس می کنم برای تبرک به دست خویش ز پیراهنت گلاب بگیرم
عرق نشسته به پیشانی تو.. در پی آنم که شیشه نزد تو آرم کمی گلاب بگیرم
دیشب در انتظار تو جانم به لب رسید امشب بیا که نیست به فردا تقبلی
با انار سرخ لب هایش فریبم داد ومن روزه خواری هم اگر کردم گناهم پای عشق!
بین تو و احساسم گیر کرده ام برزخ جای خوبی نیست...
نفست خوبترین مرهم بیماری ها نفسم، یاد مرا خوب نگه داری هاااا . مینا بیگ زاده
عاشقت بودم و این را به هزاران ترفند سعی کردم که بفهمانم و فهمیده نشد
دعا کردیم، امّا فرصت "آمین" نخواهد شد گمانم بعد این اسفند، فروردین نخواهد شد.
ناامید از در رحمت به کجا شاید رفت یارب از هر چه خطا رفت هزار استغفار
گفتی اَم درد تو عشق است، دوا نتوان کرد دردم از توست، دوا از تو، چرا نتوان کرد؟
درونم بغض و اشک و حسرت و آه فقط یک مرگ را کم دارم امشب
خیره ماندن به درِ بسته نمی آوَرَدَش خودِ او گَر که بخواهد پیِ ما میگردد
تو مرا دوست نداری به خودم مربوط است . دیگر این شهر چرا پشت سرم میخندد؟
چشم زن های عرب هم مثل چشمان تو نیست در رقابت با نگاهت، چشم آهو لازم است...
بُرد طوفان همهٔ دار و ندارم به دَرَک این وسط موی پریشان تو دیدن دارد
یکی اینجا دلش تنگ است ! آنجا را نمیدانم !
کام دل گر چه شد از شور غم عشق تو تلخ جان شیرین منی، بلکه ز جان شیرین تر