چهارشنبه , ۱۸ مهر ۱۴۰۳
من،با تمام حس جانم؛با سراپای نهانم؛قدر بودنت را می دانم؛و گیراترین اشعارِ دیوانِ دیوانگی را،برایت می خوانم،با عشق... زهرا حکیمی بافقی...
تو که نمیدانیدر خیال تو پیچیدن عجب هوایی دارد......
داشتمت که زنده موندمنداشته بودمت...خیلی وقت بود باید بهم میگفتن:خدا بیامرز......
یه سری تضادهامیتونن خیلی قشنگ باشنمثلا تو،که قوی تریننقطه ضعف منی...
باید ماند و به تو ثابت کرد با موی سپید هم زیبایی...
به گمانم عشق دیگر کافی نیست باید برایت بمیرم...
و من برای همه ی قاب های خالی شهرعکس دونفره مان راآرزو می کنم....
تو … شمع دل تاریک منی...
تو زیبایی؛مثل پنجره ایدر بهشتمُشرِفبه خانه یپیامبر...
من تو را به اندازه ناکامی ام در داشتنت می خواهم...
کاش من تمام کسانی که نگاهت می کنند بودم...
وقتی به اثر پروانه ای ایمان آوردمکه تو آنجا میخندیدی،دل من اینجا میلرزید....
در دستورِ زبانجان یک بخش است آن هم فدایِ تُ...
میگویند عشق انسان را کور میکندمن اما از وقتی که دوستت دارملال شده ام !!!...
با من به گذشته بیادارم از حال می روم !...
من زنی هستم... که تو دوستش داری...و این چیز کمی نیست...!...
روزی اگرسهمِ کسی بودیدعا کن منکور باشمکور باشمکور باشم........
سوال می کنیاز حسِ من در آغوشت،به من بگو که چه حسی تو در وطن داری؟!...
فاصله ی میان من و توفاصله ی اسفند است و فروردین ...همانقدر دور ...همانقدر نزدیک ......
چه مصر و چه شام و چه برّ و چه بحر همه روستایند و شیراز شهر...
نه آمریکا نه تگزاس!زندگی فقط تو شیراز...
می دانستم که برای معشوقه باید گُل خریداما ما گرسنه بودیمپولی را که برای خرید گُل کنار گذاشته بودیم ، خوردیم...
این روزها که می گذرد هر روزدر انتظار آمدنت هستم!امابا من بگو که آیا من نیزدر روزگار آمدنت هستم؟...
دوست دارم همدمت باشم ولی سربار نه!...
یکی میآید یکی میرود و این قانون بقای زندگیستاما تو که رفتی هیچ کس نیامدانگار قانون بقا هم پوچ است وقتی تو نیستی....
در آغوش می گیرم/ولنتاین را/کرونا هم باشد...
دلم تنگ شدهواسه جوری که دوستم داشتی...نه خودت...
عشقیعنیمنسرماییتبدارومریضژاکتمرابدهمتاکهتوسرمانخوری......
فکر کنم به بوی عطر تو حساسیت دارمهمین که در ذهنم می پیچداز چشمماشک می آید.......
به جهنم که مرا به جهنم می برند به خاطر عشقبازی با *تو*. . .!!!تو خودِ بهشتی . . ....
وقتی دستان تودر دستان من باشددست را می بازمحتی اگر تمام حکم های دلدر دست من باشد . . ....
من هیچ وقت اهل فیلم کمدی نبودماماعاشق صدای خنده های توامواسه همین فیلمای کمدی رو انتخاب کردم... ببین ! من، هنوزم عاشقتم...
دوستت دارم های منهمان بار کج استکه هیچوقتبه خانه ی دلت نرسید!...
گاهی وقتها مجبوری احمق باشی !رویِ کاغَذ مینویسمدَستهایِ تُو . . .و رویِ آن دست میکشم . . . !!!...
سکه ی زندگیمشیر ندارداماهمین خطیکه مرا به تووصلنگه میدارد رادوست دارم...
وای از آن روزتو عاشق شوی و من معشوقپدری از تو درآرمکه خدا میداند......
نکند دست کسی،دست تو را لمس کند!کاش این دلهره اینقدر،دل آزار نبود...!...
کاشبه زنی که عاشق استمی آموختندکه چگونه انتقام بگیرد !غمگینم که عشقاینهمه مهربان است......
مرا دوست بدار اندک ولی طولانی...
به تو دچار شده ام وضعیت حادیست!به مراقبتهای ویژه نیاز دارمبه بوسه وآغوشت....
نه میخام اخلاقتو عوض کنینه صورتتو،نه هیچیتو،من روانی همینی که هستی شدم،همین بمون...