جمعه , ۲ آذر ۱۴۰۳
کی می رسد رستاخیز داغ لب هایتتا پوست تنم را در میان بغلگاه بوسه هایت بسوزانیارس آرامی...
بوسه ای از لعل لبت را به رقیبم دادیای مرض قند بگیرد که دلم را خون کرد!ارس آرامی...
نم نم بارانِ بی مانند پاییزت قشنگماه بانوی سخاوتمند پاییزت قشنگغنچه ی لبهای مستت سیب سرخی آبداربوسه از لبهای من دل کند پاییزت قشنگبرگهای خشک کوچک در خیابانهای خیسدسته جمعی یکصدا گفتند پاییزت قشنگجای گیسو فرش زرین باف داری مهربانجای چشمت حبه های قند پاییزت قشنگدر غروب سرد فصل برگریزان رفته ایدل گرفت از رفتنت هرچند ،پاییزت قشنگطرح ناز خنده ات ،کار کدام استاد بود؟ای مونالیزاترین لبخند پاییزت قشنگ...
قهر؟ باشد، یادگاری هایمان را پس دهیمبوسهٔ من را بیاور، بوسهٔ خود را پس بگیر!ارس آرامی...
لیوان چو لبت بوسد و بوسم لب لیوانپیداست ز تو بوسه بگیرم نه ز لیوان!لیوان به لب لعل تو لب داد به لبخندما لب بگرفتیم به لبخند ز لیوان!لعل لب تو بوسه نمی داد به این لبآن بوسه گرفتیم ز لعل لب لیوان!لب بر لب لیوان و لب لعل تو در یاداین لعل لب توست نه لعل لب لیوان!تا لب به لب لعل تو دادیم ندادیملب بر لب لعل دگری جز لب لیوان!جز نام تو و لعل لبت لب نگشودیمالاّ به لب همچو لبت بر لب لیوانلبهای من و لعل تو و بوسه ی شیرین...
هر زمان بی کس شدی تنها شدی یادم بکنهر زمان هم خانه با غم ها شدی یادم بکنروشنی هایت که هیچ اما اگر روزی عزیزخسته از تاریکی و شب ها شدی یادم بکنمن که امشب می روم فردا دگر پیشت نِیَمگر شبی در حسرت فردا شدی یادم بکنمانده در گوشم که گفتی کل دنیایت شدم!هر زمان بیزار از این دنیا شدی یادم بکنپیش او حالا نشستی گر زمانی همچو منگفت عزیز دل عجب زیبا شدی یادم بکنبوسه هایم رفته طعمش از لبت اما اگربوسه ای زد، مست از لب ها شدی یاد...
با دل دیوانه من یار باشی محشر استمن بیایم خانه ات بیدار باشی محشر استکرده باشی خویش را پنهان کنار پنجرهوای اگر مشتاق این دیدار باشی محشر استبوسه هی از من بگیری از سر شب تا سحربشمری و غرق استغفار باشی محشر استپیش از این گیلاسی لبهات را بوسیده امباز در اندیشه انکار باشی محشر استچشم های تو جهنم بوسه های تو بهشتدوزخ آغوش من را یار باشی محشر استدوست دارم مثل پروانه بگردم دور توتو شبیه مرکز پرگار باشی محشر استمن به قصد...
آرزو دارم شبی با بوسه سلطانت شومیا تو سلطانم شوی و من نگهبانت شومآرزو دارم اگر یک لحظه با من سر کنیتا نفس دارم اسیر و بند زندانت شوممهربانم من پریشان نگاهت مانده امآرزو دارم همیشه تا پریشانت شومهمچو ماهی بر لب حوض نگاهم کن نظرآرزو دارم تو آیی من به قربانت شومبا نگاهی آتشین باری بسوزانم چو تبهمچو شمعی لایق شبهای هجرانت شومزیر خاکستر ز هجرت شعله ها دارم، ولیروز و شب گر می کنم تا آتش جانت شومدر فراق تو ولی هی میکش...
کافه بود و من و تو، مهر به چشمان تو بودفال دلدادگی ام در دل فنجان تو بودچشم تو فرضیه جاذبه را ریخت بهمشاخه ی سیب دلم دست به دامان تو بودهوس بوسه ز رخسار تو افتاد به سرلب گزیدم که لبم آفت ایمان تو بودآنقَدَر مات به لبخند تو بودم، مُردمآنچنان غرق که جانم همه قربان تو بودشعر می خواندی و انگار اذان می گفتیبعد از آن، کافر احساس، مسلمان تو بودکافه بود و من و این بار تو جایت خالیستقهوه ای تلخ و نگاهی که پریشان تو بود...
در نگاهت عاشقی دیوانه را حس میکنمبوی پیوند توبا این خانه را حس میکنمتا لبت را بر لبانم میگذاری نازنینآتش این بوسه ی جانانه را حس میکنممی نشاند عشق تو آرامشی در جان مندر کنارت لحظه ای مستانه را حس میکنمتو رهایی از حصار پیله را آموختیبا تو بر دوشم پر پروانه را حس میکنمسر به روی شانه هایت میگذارم عشق منگرمی یک شانه ی مردانه را حس میکنمحال دل خوب است و بردی از نگاهم عشق راعاشقی در کنج این میخانه را حس میکنم ...شاعر :معصومه جاب...
مستانه ترین بوسه بوسه ای که بر چال گونه ام جای رژ توست محمد عالمی...
لب براق تو برقیست که بد میگیرد!هر لبی را که به یک بوسه رسانا بشود...
عطر وجودت ، ضرب بوسه ای شیرین ،می شود گلاب قمصر کاشان ../×هرم داغِ نفس هایت ،به علاوه ی چشمانی ستاره باران ،مساویست با هوای گرم کویر ../+جرعه ای ناب از احساست ،تقسیم لحظه های عریانی ،برابر با چشمه ای روانه ی صحرا ../÷و در آخر خوابی آرام در آغوش تو ،منهای کابوس رفتن ،معادل با یک فنجان قهوه ی داغ و شیرین ../-| رَقَمِ شیرینم |{ تو فقط باش تا همه ی محاسباتمدرست از آب در آید }سارا کیهانی (آسمان)...
خنده ، بخیه است .بوسه ، بخیه است .فراموشی ، بخیه است .مهربانی ، بخیه است .آدم بی بخیه متلاشی می شود ...آدم زخم است ....
بوسه باراندِلبرا دیوانه و معشوقه ای اَندر قفسداری ولی،بی محابا ، بوسه بر لبهای بی اِحساسِ باران می زنی....
پرنده هرچقدر هم بلندای آسمان را طی کندبه ماه نمی رسد...بر تصویرش روی آب بوسه می زند! • ͡•نویسنده: کتایون آتاکیشی زاده...
گفتم مرو ای بود من، ای تار من ای پود منآتش مشو دودم مکن، این گونه نابودم مکنعشق تو شد دمساز من، پایان من آغاز منبندی شدم بازم مکن، دیوانه از نازم مکنغافل مشو از یاد من، بشنو دمی فریاد مناین گونه ناشادم مکن، پر بسته آزادم مکنآخر تو هستی جان من، پیمان من، ایمان مندیگر پریشانم مکن، رو بر رقیبانم مکنای عشق آتش زای من، سرمایهٔ سودای مناز عالمی پروا مکن، عاشق شدی حاشا مکنآخر بگو این شور و شر، در قلب تو دارد اثربا بوسه ای...
سیاهی گوی بلورین چشمانت در شب آنچنان درخشان وهوس آلودتر میشود که روح و جسمم را با تو در می آمیزد .و خیال داشتن آغوش نابت با آن بوسه های آتشینت مرا تا مرز عشق و جنون میکشاند.چه هارمونی زیبایی!!سیاهی چشمانت ابروان پر پشتتمژگان در هم پیچیده ات موهای پر پیچ و تابت لبخند زیبایت با آن چال لپانتآه ...دل از هر رهگذر عاشق میبرد.به گمانم خداوند موقع خلقتت خیلی خیلی عاشق بوده !!...
بوسه بر لب های تو شیرنتر از جام عسلیک دو بیتی از لبت باشد برابر با غزلمن بهایش می دهم هرچند باشد قیمتشپس بده یک بوسه را با اندکی از آن بغل!ارس آرامی...
شده طالب بشوی بوسه ولی او ندهد؟شده صد بار تو خواهش بکنی رو ندهد؟شده شهدی بچکد از دو لبان عسلشعسلت جام می از آن لب کندو ندهد؟شده دستان تو لبریز نوازش بشود؟حسّ تو پس بزند، دست تو گیسو ندهد!شده جسمت همه در خواستنش تب بکند؟برود سوی دگر، عطر تنش بو ندهد!شده در عمق دو چشمان دلارام خودتهمه احساس شوی چشم تو را سو ندهد؟شده کلاً که سراپا تو برایش بتپی؟وَ جواب تپشت را شده آیا ندهد؟ارس آرامی...
تو به یک بوسه وَ یک چشم به رویا می رویمن ولی دل نگرانم که به فردا نرسمارس آرامی...
تو اگر ناز کنی، ناز کشیدن بلدمناز از آن چشم پر از عشوه خریدن بلدمقفس خستهٔ دلی های من عاشق راباز کن تا که ببینی که پریدن بلدملب تو باغ انار است، به شوق آوردممیوهٔ عشق ز لبخند تو چیدن بلدمخنده کن تا بشوی سوژهٔ نقاشی منمن فقط شیوه یِ لبخند کشیدن بلدمبگذر از پیش من، ای یوسف زیبا و ببینمحو زیبایی تو، انگشت بریدن بلدمبوسه پنهانی و جام و من و تو، هیچ نترسمن شتر دیدن و گفتن که ندیدم، بلدمارس آرامی...
گاهی امنیت همه اش خلاصه میشود به یک آغوش امن، به یک بوسه از ته دل، به یک دوستت دارم ناب از شخص مورد نظر، به یک دلم برایت تنگ شده، به یک چشم هایت چرا نم دارد؟، به یک من اینجایم، دلم آنجاست که تو هستی. امنیت ساده تر از آن چیزیست که خیالش را میکنی. یک لبخند است برای “او”ی زندگی ات. یک دستانم را محکم بگیر، ما هم را داریم فقط شاید فرسخ ها دور تر از هم . امنیت مختص مرد یا زن نیست. امنیت مهر است و عشق. باور کن هیچوقت معجزه عشق جوانه نمی زند، مگر امنیت خ...
چه دل ها بردی ای ساقی به ساق فتنه انگیزت دریغا بوسه چندی بر زنخدان دلاویزت...
باران بهانه بودشاید برای ما...تا بشکفد غزل از بوسه های ما! باران بهانه بود عاشق شویم بازبا خاطرات هم...مثل قدیم... باز...باران بهانه بود تا مهربان شویم!رنگین کمانِ عشقدر آسمان شویم!باران بهانه بود(لطفِ خدای خوب)تا آشتی کنیمبا حرف های خوب! باران بهانه بود تا هرچه مرد و زنراهی شوند باز در یک قدم زدن...باران بهانه بود تا چتر وا کنی! یک جورِ دیگریمن را صدا کنی...باران بهانه بود ...من بی تو...
تورا همانند مهر خورشید که از گریبان شب بیرون می آیدتا باز با بوسه ای بر لبان صبح عاشق شود، دوست می دارمارس آرامی...
هر وقت تو را می بینم ونگاهم به نگاهت گره می خوردبوسه بر لبان تو می زنمدر آغوش تو آرام می گیرمو صورتت را چنان زیبا نوازش می کنمکه خیالم راحت می شودو می خواهم زمان به جایی برسدکه فقط من باشم وتووهزاران سال زندگی کنیمآری،قرنهای متمادی با تو می ارزد...
این خدای رب العالمیناز دار و ندار دو دنیایشعطرش را به تو بخشید،باور کنصدای تو بو داردنگاهت بو داردحتی بوسه هایت بو دارداز آغوشت نگویم،که هر کس به من می رسدآدرس عطر مرا می پرسد!...
باد با عطر تنش شانه به مویت زد و رفتماه با دیدن تو خنده به رویت زد و رفتماه در کنج افق خیره به چشمان تو شدهمدم باد صبا بوسه به کویت زد و رفتدست خورشید زده نور محبت به سرتبوسه بر روی لب زمزمه گویت زد و رفتعشق از کوچه دل عشوه گری کرد و گذشتناز خود از دل آیینه به سویت زد و رفتآسمان رعد محبّت به سر بوته فشاندعطر شبنم به تن پاک نکویت زد و رفتعشق با فکر غزل جامه به گل زار سپردبیت زیبای غزل خامه ز بویت زد و رفتسبز شد ...
درپس خاطره ها باران بوسه میزند ردپای قدم های تورا...!...
صبح بخیرهایم را برایت بوسه بوسه گلستان می کنمتو فقط مرا عاشقانه تکرار کنتا عطر بهار نارنج دوستت دارمهایمرا طوری برایت پیله پیله پروانه می کنم که تا خودِ شب من باشم و تو باشی وفدای تو شدن...00/08/30...
بر همین منبر دستور خواهم داد ساعت ها را جلو بکشید که وقت شرعی چشمانش زودتر فرا خواهد رسید سایه ی سرت بر کدامین طرف خواهد ایستاد ؟ قبله زندگی ام را مشخص کن با همین اشک ها وضو خواهم گرفت رکعتی بر بوسه نگاهت خواهم گذاشت ......
از دهان یک روز می افتدآش های نخورده وواج های سوختهبه توکه می رسممی میرمبا بوسه ایدوباره/زندهموژان(م.چ)مهری چراغی...
طرح زیبای تنش آه خدا عالی بودجای یک بوسه میان من و او خالی بودبارش نم نم باران و غروب پاییزبوی خاک و نم باران چه قدر عالی بودخنده بود و غزل و عشق، دو فنجان قهوهروی آن میز فقط خنده و خوشحالی بودقهوه همواره نمادی است میان عشّاقطبق معمول پس ازخوردن آن فالی بودچشم او و ته فنجان، و هی خندهٔ منآن اداهاش شبیه زن رمّالی بود صد سوال از لب او بود و جواب از لب منیاد آن روز عجب روز و عجب حالی بود- حسین منزوی...
گر نیم شبی مست در آغوش من افتد چندان به لبش بوسه زنم کز سخن افتد...
من مشکلم با بوسه هایت حل نخواهد شدچندیست در سر فکر جنگی تن به تن دارم...
گاهی امنیت همه اش خلاصه میشود به یک آغوش امن، به یک بوسه از ته دل، به یک دوستت دارم ناب، به یک دلم برایت تنگ شده، به یک چشم هایت چرا نم دارد؟، به یک من اینجایم، دلم آنجاست که تو هستی. امنیت ساده تر از آن چیزیست که خیالش را میکنی. یک لبخند است برای “او”ی زندگی ات. یک دستانم را محکم بگیر، ما هم را داریم. امنیت مختص مرد یا زن نیست. امنیت مهر است و عشق. باور کن هیچوقت معجزه عشق جوانه نمی زند، مگر امنیت خاطری باشیم برای “او”ی زندگی مان …...
پشت اشتیاقی گرمجامانده بوسه ایای دهانت طعم نجات!نزدیکتر بیا...
دلبرِ خجالتی؛) بوسه را با ناز میدهی؟نامسلمان! یک بوسه ز تو خواستمآنقدر ناز کردیآنقدر سرخ شدیدگر پشیمان گشتم:)! گفتم به تو حداقل بگذار جایِ لَبَت بر روی دستت یک بوسه زَنَم! از خجالت دست هایت را زیر چادر کردی و رفتی! زهرا سراجی....
من هوس کردم که مهمانت کنم یک بوسه ای حیف سرما خورده ای ،فعلا بیا شلغم...
من همان پنج شنبه ام که روی دل جمعه بار شده امهمان بوسه غم انگیزی که روی لبان جمعه چسبیده و چون داغ بر پیشانی هفته مانده استارس آرامی...
وعده بوسه به صد مهر در آبان دادیهر چه جان کند تنم مهر به آبان نرسید...
به زنجیرم بکش با تار گیسومرا حبسم بکن در خرمن مودو چشمانت بلای جان من شدغزال وحشیِ زیبای خوش روبه عشقت مبتلایم کرده ای دوستنه درمان دارد این دردم نه دارومرا تجویز کن یک جرعه بوسهکه من افتادم از عشقت به زانواگرچه زنده ام باید بدانیکه عمری کشته ای ما را تو بانوهادی نجاری...
خنده ات اردیبهشت و رفتنت آبان عمرمآتش چشم تو بهمن، بوسه ات گرمای تیرارس آرامی...
بوسه ای کشته شد روی لبانم در جوانیقاضی قصاص کن لبانش را تا می توانی!ارس آرامی...
با دهانی پر از بوسهچگونه بگویم سلام؟با چشم هایی پر از بوسهچگونه نگاهت کنم؟کمکم کن!خیلی طبیعی رو به رویت بایستمبه هم سلام کنیم و بگذریم...
گرچه عمری باعث ویرانی قلبم شدیبوسه بارانم کن امشب تا ببخشایم تورا...
دلخوشی یعنی همین یعنی میان غصه هایک نفر باشد که با یک بوسه درمانت کند...
شعر از سرانگشتان تو آغاز می شود و بوسه ها نیز......