پنجشنبه , ۱۳ اردیبهشت ۱۴۰۳
یک روز بارانی از لابلای پیچ و تاب موهای باران خورده امتو را پیدا کردمتویی که می گفتیهمیشه توی خیالت عاشق یک دختر مو فرفری بوده ایکسی که توی شعرهایت با موی باز قدم بزندو پیچ و تاب موهایش باد را گمراه کنددختری شبیه من که با دست مهربانتبه موج های خروشان موهایش آرامش ببخشیمی دانیمن حالا موهایم را خیلی دوست دارم و فکر می کنم چقدر خوشبختمکه مرا از موهای فرفری ام شناختیو عاشقم شدیدختران مو فرفری شاعران زیادی برای خودشان د...
تمام شاعران شعر بد می نویسند. شاعران بد آنها را منتشر می کنند، شاعران خوب آنها را می سوزانند....
نکتۀ مهم برای شاعران اینست که تا جایی که امکان دارد، کم بنویسند....
و ما ...عاشقانه ای را رقم خواهیم زدکه کل شاعران شهر دیدشان به پاییز عوض شود...!️...
آواز عاشقانه ی ما در گلو شکست…حق با سکوت بود، صدا در گلو شکستتا آمدم که با تو خداحافظی کنمبغضم امان نداد و خدا... در گلو شکست…...