پنجشنبه , ۱ آذر ۱۴۰۳
خدایا فرصتم دادی ببینم این جهانت راوبا چشم گنکهارم ببینم آسمانت راسپاس وسجده میارم به پاس این بدرگاهتکه دائم همرهم داری نگاه مهربانت رااعظم کلیابی ( بانوی کاشانی)...
هی نپرس که - دردت چیست؟چشمانِ توست... سعید فلاحی (زانا کوردستانی)...
سر می کنم در روزهایی که نمی دانم...یک ساعت دیگر من آیا زنده می مانم؟!انگار با من قهر کرده روی آرامشدریای بغضم در تلاطم های طوفانممرحم نمی خواهم برای زخم هایم چونکل جهان درد است در هر ذره ی جانماز حال و روزم بی خبر هستند آدم هامن پشت این لبخندهای خسته پنهانمحتی ندارم سایه ای که پشت من باشدبرگی میان باد و پاییزم، پریشانم...گفتی بگیرم دست هایت را ولی دیدمآب از سر من رد شده بس که ویرانم!بگذار من تنها بمانم با غروب...
تنها نشسته بود، رو به ماه و دریابا غربتش، با دردهایش گریه می کردزخمی ترین مرد زمین و جنگ دیروز؛با او خدای او برایش گریه می کردسردرگم و غمگین، در تردید و تشویشتنهاییِ او، وسعت ویرانه ها بود با سایه ی خود دردِدل می کرد؛ انگارحال و هوایش بدتر از دیوانه ها بودهر اشک او که می چکید از آه و حسرتبا دست سردِ بی کسی ها پاک می شددلمرده بود و خسته از این زنده ماندنهر روز عمرش پیشِ چشمش خاک می شددر هر مسیری که قدم برداشت، آخرشد...
به شاعرانِ.. . ببخشید: ماعرانِ عزیز،بگو چه کار کنند این همه جوان عزیزکه ذوق آینه شان کشته شد به سنگ شما؛- کهن گراییِ تان - «در گذشته»گان عزیز!به آن بلاغت مجروح روح تان لعنت!چه ظالمانه تلف می شود زمانِ عزیز،برای نقدِ همان «اضطراب سبکی »ِتانچقدر جمله هدر رفته از زبانِ عزیزبه قدر سلطنت مصر، نوچه هم داریدنمی شود به شما گفت: مهربان عزیزکه از تغزلِ تان عشق مبتذل شده استجگردریده زلیخا، شده: بیان عزیزجهان، جهان کثیفی س...
جهان را به شاعران بسپاریدمطمن باشیدکلمات را بیدار می کنندو در کرت هاگل و گندم می کارندجهان را به شاعران بسپاریدبیابان و بارانهر دو خوشحال می شوندو هر دو جوانه می زننداز سر انگشت کودکان دبستانیجهان را به شاعران بسپاریدمطمن باشیدسربازان ترانه می خوانند وعاشق می شوندوتفنگ هاسر بر قبضه می گذارند وبیدار نمی شوندجهان را به شاعران بسپاریددیوارها فرو می ریزند ومرز ها رنگ می بازنددرختان به خیابان می آینددر ص...
یک روز بارانی از لابلای پیچ و تاب موهای باران خورده امتو را پیدا کردمتویی که می گفتیهمیشه توی خیالت عاشق یک دختر مو فرفری بوده ایکسی که توی شعرهایت با موی باز قدم بزندو پیچ و تاب موهایش باد را گمراه کنددختری شبیه من که با دست مهربانتبه موج های خروشان موهایش آرامش ببخشیمی دانیمن حالا موهایم را خیلی دوست دارم و فکر می کنم چقدر خوشبختمکه مرا از موهای فرفری ام شناختیو عاشقم شدیدختران مو فرفری شاعران زیادی برای خودشان د...
تمام شاعران شعر بد می نویسند. شاعران بد آنها را منتشر می کنند، شاعران خوب آنها را می سوزانند....
نکتۀ مهم برای شاعران اینست که تا جایی که امکان دارد، کم بنویسند....
و ما ...عاشقانه ای را رقم خواهیم زدکه کل شاعران شهر دیدشان به پاییز عوض شود...!️...
آواز عاشقانه ی ما در گلو شکست…حق با سکوت بود، صدا در گلو شکستتا آمدم که با تو خداحافظی کنمبغضم امان نداد و خدا... در گلو شکست…...