متن شاعران
زیبا متن: مرجع متن های زیبا و جملات شاعران
از میخانه با لب های خندان میرویم
سینه بازو ماپی معشوق، مهمان میرویم
چشم در چشم شدیم و تو مرا نشناختی
میرویم امان بدان با عهد پیمان میرویم
بامن و شعروغزل،باذره ای مشک وطلا
عاشقم کردی ولی ما همچوعریان میرویم
اسم من ویران شده! سال پیش اینها نبود
هر چه...
حاضرم در عوض گرمی آن آغوشت
جان شیرین خودم را به تو دلدار دهم
حسن سهرابی
sohrabi hassan
sohrabipoem
کسی در فکر مرگ غنچه ها نیست
کسی با روح باران آشنا نیست
در این نفرین سرای نفرت آباد
کسی با مهربانی همصدا نیست
ابوالقاسم کریمی
نشسته ای در اندیشه رگ ها
و فیلم لبخندت در چشمم
مونتاژ می شود
حالا نگاه روشنت
از آب و افتاب می گذرد
تا بپیچد بر زوایای متفاوت تنم
مریم گمار
ستم در روز محشر با خدا شد
پر از ایمان به درگاه دعا شد
ولی در شهر بی فردای دوزخ
رها در کوچه غم های ما شد
-
ابوالقاسم کریمی(فرزندزمین)
ای روشنایی بالنده
در گلوگاه پنجره!
ببین که لبانت
رسیده به غشای گردن،
هنوز می پرسی،
چرا در حدود رگ هام شناوری
مریم گمار
بِکَن آغوش خود را از تن غم
نشو سرمایه ی اهریمن غم
بخند و مهربانی کن به دنیا
نپوشان به خودت پیر آهن غم
هوا، سرد است و من عریان ترسم
درون مسلخ زندان ترسم
من ِ ویران شده در سیل اندوه
گرفتار تب ِ سوزان ترسم
در این شَهر کویری ابر خسته
کنارِ ماه پاییزی نشسته
گرفته غم گلوی نازکش را
نمیدانم دلش را کی ، شکسته
چشمانش ...
دریچه های قهوه ای روشنی که
ورودگاه سرزمین ابدی من بود
جایی که روحم را در آن حبس کرده بودند
ای عشق را خریدار بنگر متاع من هم
ای دل را پناهگاه هستی پناه من هم
در این زمانه ای که عاشقی یک گناه
است
دل داده می پرستم عشق است گناه من هم🌾
من عاشقم خدایا محتاج یک نگاهت
لطف کن که عشق ببیند یک بار نگاه من هم🌾...
قدر گوهرهای باارزش نمی دانست کور
ساز من در گوش سنگین یا کران افتاده است
مهدی فصیحی رامندی
جان داده ام
از بس نبودی در برم ای همزبان جان داده ام
من در زمین تنها شدم در آسمان جان داده ام
شیدای بی همدم شدم ای جان دل می خواهمت
اندر میان کهکشچن در آشیان جان داده ام
دیوانه کرد عشقت مرا مجنون بی صاحب شدم
ناله کنم...
طلوع یعنی
خدا،
هنوز ناامید نیست
خزان بر باغ افکارم خزیده
تمام تار و پودم را دریده
چرا نقاش تقدیر دو عالم
مرا در حال غم خوردن کشیده؟!
ابوالقاسم کریمی
مرا از موجِ گیسویت ،
پناهی نیست در این دریا،
چه خوش باشد
در این طوفان،
من و آن موجِ گیسویت.
........................حسن سهرابی