پنجشنبه , ۱ آذر ۱۴۰۳
حضرت ِجانم!چه دلبرانه مخدر میشوی جهانم راوقتی با هر نگاهت وجودم را میلرزانی ومورفینِ دوستت دارم هایت راتزریق میکنی در حافظه ی عاشقانه هایمان....
بی نظیر جان!این خیال خوب توست کهبهانه ای میشود از برای لبخندهایم؛در تمام عاشقانه هایی که تجویز میکنی در هر نسخه با یک نگاهت از برایم؛عمیق و واقعی!...
هربار که نِگاهت می کنم،جمله ای آشنا، به ذهنم خطور می کند:در این سرزمین،چیزی هست که ارزش زندگیکردن دارد......
بازتاب نگاهتلبخندیستکه هر صبح روی گونه هایم چال می شود️️️...
انارسرخ دلمبه پیشوازنگاهت،دانه، دانه، ترک برداشتهزاران شد...
بخوان نامم رابا نوای لطیف گلهای وحشیبا صدای بنفشه و زنبقزندگی منگره خورده به صدای لبریز از محبتِ توبه لطافت شبنمِ مهربانِ نگاهت...
تو و چشمهایت من و دل. با مست نگاهت،خلع سلاحم بانو....
صبح و غزل و بوسه و آغوش و نگاهتروزی که چنین وصف شود، روزِ وصال است...️️️...
هزار سال هم بگذردنگاهت غافلگیرم می کند ...تو در هر لحظههزار اتفاقی ...مگر می شود تو را دیدو به معجزه ایمان نداشت ؟!...
عشق دور نیست ..همین که آرامش از نگاهت ببارد و هرم دستانت تب تند تنم را لمس کند واژه واژه دوستت دارم از لب هایمان می چکد و لا به لای دلدادگی هایمان عشق می روید ... ️️️...
تو در سالهای دور ایستاده ایبا تفنگ ات در قاب عکسی قدیمیدر فاصله ای نه چندان دور از منبا ابروهای کشیدهچشمانی فراخکه تا انتهای زمان پیش می رود .صدایت همهمه ای است در کودکی امنجوایی عاشقانه در گوشم که هی به تکرارت بر می خیزدنگاهت اما گلوله ای استکه دوست و دشمن نمی شناسدقلبم را تکه پاره می کندتا ضربآهنگ نفس هایم بند بیاید.برای توامصدایم کنتا با گلوله ی چشمانت از پا بیافتمسرباز خاکریزهایت شومپا به پایت بیایم.قلب...
صبحهابانگاهت،جامه ے پیراهنِ اشعارم رامرمت ڪن بانو...بگذارباارگِ گیسوانتآهنگِ زندگے ام نواخته شود عشق ️️️...
اقیانوسم، نامم هرچه که باشد فرقی ندارد،هرچه در من بیاندازی باز همانماما نگاهت را که از من بر میداری دنیا به پایان می رسد!مثال لحظه ای می مانم که شهاب سنگ به آن برخورد کرده باشد...من آرامم تا آن لحظه که تو را در خود ببینم!پس نگاهم کن تا جهان در آرامش فرو رود!!!...
من عاشق ترین آفتاب گردانمزرعه عشق بودمکه با آفتاب نگاهتبه هر سو که می خواستیآرام آرام می چرخیدمبا هر چرخشمبا صبوری افکارت را می دزدیدمودر قلب ناباورتذره ذره خانه ای برای فردایم می ساختمو در زیر پلک های مهربانتتصویر زیبایی و معصومیتم راتا ابد حک می کردممن عاشق ترین و بی پروا ترین آفتاب گردان مزرعه عشق بودمکه یک نگاهت را به عالمی نفروختم...
بم می شومزیر آوار نگاهتبه تسخیر گرفتهگسل اتتمامی مراحکایت امروز و فردا نیست .......
من آن قایقِ بی پارویِاقیانوسِ آشوبِ دلت هستمبیا و سر نشینم باش....بیا تا ساحلِ امنِ نگاهتعاشقانه همنشینم باش...
شب که بشود کاری ندارم...جز مرور واژه واژه ی نگاهت......
خورشید هم به عشق نگاهت طلوع کردصبحت به شوقشاعر لبخندها سلام... ️️️...
من ایمان دارم ، میدانمکه روزی دوباره زاده خواهم شداز بطن خورشیدی گرمدستانت را به من بدهخودت را به من عادت بدهمن همچو نوری سپیدنگاهت را به آتش میکشمدستان ما پلی میشود بر روی شهرسپیدار ها زنده خواهند شدو تو دیگر قهوه راتلخ و تنها نخواهی خورد...
نگاهت را که دیر می کنیبوی تنهایی می گیرددستانمنبودنت را حوصله نمی کنمنمی دانم از کدام سمت می آییاز کدام مسیرکه پر می شود بودنت در تمام شهرندیدنت را بلد نیستمگاهی تیتر درشت چاپ شده ییک روزنامه عصریدر دستان من...پر می شوداز کلمات اسم توکلماتی که هوس نوشیدن یک فنجان چای با تو دارنددر کنار پنجره ای نیمه بازکه باد لذت آخرین آغوش تو را به یادم می آورد...
شب که بشودکاری ندارم...جز مرور واژه واژه ی نگاهت...
ندای صبح بخیر از تو️نوای مستی اش با منعجب صبحِ قشنگی شدنگاهت در نگاه من...️️️...
پناه گرفتممیان بازوانتآن وقتی که آغازکردیقصه مان را آرام آرامبا نگاهتبا تو راه میرفتم وانگار تو یادم میدادیدوباره راه رفتن راچه سود از گذشته هایتلخ نوشتنآن وقتی که تورا با خودتفهمیدمو نوشتم از هر چه هستکنار توآن هم به شیرینی .......
حاشا کردم دوست داشتنم را...و به ناچار خیالم را به بیخیال ترین فردِ دنیا مانند کردم!و در تاریک ترین گوشه ی وجودمبه دور از هر حرف و سخنی...هر نگاهی...هر صدایی...آرام آرام پنهانش کردم !ممکن نیست متوجه اش شوی و یا پیدایش کنی !تو صدایش را هرگز نخواهی شنید...چراکه من به درها قفلی از سکوت زده ام !که هیچ راه فراری ندارد...مگر اینکه معجزه ای رخ دهد !معجزه ای برای شکستنِ سکوتِ این زبان...برای آشکارا عشق ورزیدنِ این دل...برای آ...
.هر صبح نشانی از تو دارد و هر روز روزیست با یاد نامتدم به دم مرا بخوان و صبحهایم را با نگاهت تازه کن ️️️...
رگ خواب دلم افتاد به دست نگاهتو روزگارم شد تکرار* ای وای من *...
می شود حس کردعشق را از نگاهتو لبخندتنشان می دهدنقشه ی گنج خوشبختی را ......
کاسه ای زیر نیم کاسه یچشمان توست...️که باهرپلک زدنشاه دلم سرباز نگاهت میشود......
ساده از چشمانم عبور نکندیده ای چگونه نگاهت می کنم؟تمام حرف دلم در چشمانم موج می زندچشمانم بیداد می کندکه تو را می خواهم ......
عشق خاصیت هاى محال به آدم ها مى دهدمثلاً تو؛نگاهت طعم بهار نارنج مى دهد...صدایت عطر یاس دارد...قدم هایت آواز مى خوانند......
ببین با من چه کردی که نگاهی جز نگاهتبر دلم معنا ندارد...!...
هرصبح کنار گوشمتلاوت میکنیآیه های عشق راو من دوباره مومنِ نگاهت می شوم ..... عشق️️️...
مثل غزل پخته یسعدی ست نگاهتهر بار مرورش بکنمباز قشنگ است...
شکوفه می دهند رویاهایِ صورتی اموقتی رقصِ شور انگیز نگاهتپروانه ی احساسم را مستانه به عشق دعوت می کند......
بودنتخندیدنت نگاهت صدایتاینها،تمامِ قرص های آرامش بخشِدنیا را بی اعتبار میکنند...️️️...
قُرص کن دلم رآ با نگاهت بگو دوستت دارم من تمامِ آرزوهایم با یک تُ برآورده میشود.. ️️️...
نگاهتو گره بزن به من؛حس امنیت میکنم! وقتی که تودرگیر منی...️️️...
شمشیر بی غلاف تارِ مژگانتصد کشته دارد طرزِ نگاهت...
بزرگترین اعتراف زندگیم این استڪیش و مات نگاهت شدم... ️...
سبز میشومدر چشمانتگره بزننگاهت رابا نگاهم...
انقدر از نگاهت سروده امکه دریک به یک رگهایم شعر تو جاریست...
حرامم باد اگر بعد از نگاهتنگاهی لرزه اندازد به جانم...
جان دلم مے شود حوالے چشمانت را خوب بگردم!؟راستش را بخواهے دست و پایم را میان نگاهت گم ڪرده ام ️️️️️...
غزل غزل شعر ستنگاهت ردیف کنقافیه چشمانت را بر وزن دوست داشتنم...
دل غارت شد به تماشای نگاهت...
حلول ماهدر سیاهِ مستِ نگاهت......
دلم را نذر.. ڪدام نگاهت... ڪردہ اےڪہ هرچہ می بینم جزتو..... نمی پسندم...
منم آن مست و پریشان نگاهتکه دلم تو و احساسِ تو را میخواهد...️...
دلم همیشه برای نگاهت تنگ است اگرنگاهت فرصتی داشت به یادم باش......
زمستانچه فصلی چه فصلیکه جزدرنگاهتتماشای سبزه محال است...