رهگذر داشت به لب سیگاری، گفت: آتش داری؟ من اشاره به دلم کردم و گفتم: آری ...
عاشقآننیست کههرلحظهزندلافمحبت مردآنستکهلبببنددوبازوبگشاید
سبحه بر کف،توبه بر لب،دل پر از ذوق گناه معصیت را خنده می آید ز استغفار ما
بیعانهٔ هزار غلام است خندهات صد بار بندهٔ لب پر خندهات شوم
در شب توفان غم،آرام بودن مشکل است من لبالب آهام اما لبگشودن مشکل است
چال روی گونه ات ماوای لب های من است
دل به نارنج لبت بستم و چال گونه هات یوسفم دیگر چرا من را به چاه انداختی؟
به گلو بغض و به لب اشک و به آغوشم درد شانهای نیست ولی شکر که دیواری هست!
دلچسب ترین عشق همان لمس لب توست
یکی یکی هرس شد/ انار/ لب وگونههای سایه خون
چه خوب/جفت و جور شد لب/دو سنجاقک
گوشه ای کز کرده اند و لب به دندان می گزند چشم تو افزوده بر جمعیّت بی کارها
دستِ شراب در کار بود لب های او سیب
کافر باشد که با لب چون شکرت امکان گنه یابد و پرهیز کند...
خاک من زنده به تاثیر هوای لب توست
خنده زیباترین هدیه ی پاییز بر لب غمگین انار
دو راهی فقط دو راهی بین لب و گردنت
لبِ تو/نمک.../نمی چسبد، بی تو/گیلاس
تو همان جرعه آبی که نشد وقت سحر بزنم لب به تو و زود اذان را گفتند .
ز تلخ گویی من عیش عالمی تلخ است به بوسه ای چه شود مرا دهان بندی
لب های تو لب نیست، عذابیست الهی باید که عذابی بچشم، گاه به گاهی
بوسه ای از سر مستی به لب یار زدم آتشی بر دل دیوانه و بیمار زدم
یک بوسه ربودم ز لبت دل دگری خواست