متن بهزاد غدیری
زیبا متن: مرجع متن های زیبا و جملات بهزاد غدیری
بهزاد هوای پرواز داشت...
پرواز از خود...
پرواز از دنیا...
پرواز از این همه بی حاصلی عمر...
پروازی برای ابدی شدن...
بهزاد یک مرد بود... یک پدر... یک انسان...
بهزاد غمگین بود... شاید مثل هزاران مرد تنها و بی دفاع...
بهزاد روزی در بی وفایی های دنیا جامانده بود...
یکی...
خدایا ؛
به ﺭﺳﻢ ﺁﻥ ﭘﺮﺳﺘﻮﻫﺎﯼ خیس زیر باران
برای آخرین کوچ زمستان
به فانوسِ میان ظلمت شب
در مسیر خواب...
مرا هم مثل باران ، با طراوت کن...
ﻣﺮﺍ هم مثل فانوس ، روشنایی بخش...
خدایا ؛
چون اقاقی های سرگردانِ پائیزان ،
مرا بی تاب خود گردان...
خدایا...
دلم میخواهد همانند شال گردن گرم،
در روزهای برفی کنارت باشم...
یا که مرهمی باشم بر زخمهای نمک خورده ی قلبت...
دلم میخواهد همان موسیقی گوشنواز مورد علاقه ات باشم که در عمیق ترین روزهای دلتنگی ات گوش میدهی...
یا که همان گل خوشبویی باشم که صبحگاهان با بوی خوشش...
هر روز همین موقع ها درست این دم دمهای عصر که میشود سیل دلتنگی در لباس اشک گونه هایم را فرا میگیرد... دوایش یک فنجان قهوه نیمه داغ است, که تلخ و شیرینیش را متوجه نشوم...
و بعد کنار پنجره بنشینم و چشم در چشم درخت انگور بشوم...
و به...
تا به شب عادت کردیم صبح شد...
صبح را زیاد نمی شناختیم...
تا صبح آمد دلبری کند و با لطافتی نوازشمان کند.
نفهمیدیم چه شد که دیگر صبح نبود...
عمر صبح کوتاه بود...
عمر هر چیز نوازشگری کوتاه است...
ظهر آمد که بگوید عاشقمان هست و چقدر پایمان وای می...
بی شک تو یگانه ، بین یاران هستی
مانند گلابِ اصل کاشان هستی
طبع تو نشانی از وجودت دارد...
پاکی و شبیه اَبر و باران هستی
...
بهزاد غدیری / شاعر کاشانی
با دلی سرگشته گاهی، یاد یاران می کنم
حس و حالم را درون سینه پنهان می کنم
اولین دیدارمان هر جا که باشد هر زمان
با زبان شعر خود آن لحظه طوفان می کنم
دعوتم کردی به آغوشت، و من این لطف را
گر که باشد ساعتی از عمر جبران...
همواره خدا یار و نگهدار شما
هستیم همیشه ما طرفدار شما
خوشحال شویم اگر میسر بشود
توفیق حضور و طعم دیدار شما
...
بهزاد غدیری / شاعر کاشانی
روی لب تو خنده و شادی باشد
بازار غمت رو به کسادی باشد
لبخند خدا نصیب هر روز شما
صبح همگی بخیر و شادی باشد
....
بهزاد غدیری/شاعر کاشانی
در سینه خود کینه ندارم ای دوست
من کینه ی دیرینه ندارم ای دوست
دنیای من اینگونه رقم خورده عزیز
جز مهر تو در سینه ندارم ای دوست
....
بهزاد غدیری ، شاعر کاشانی
همواره تو در سردَر خاطر هستی
یک همسفر شهیر و نادر هستی
هرگز تو گمان مبر که رفتی از یاد
در خاطر ما تو حیُّ و حاضر هستی
بهزاد غدیری شاعر کاشانی
تقدیم تو کوله باری از شادی ها
مانند پرنده سهمت آزادی ها
حالا که شده تولدت می گوییم
بالاست فقط پرچم مردادی ها
بهزاد غدیری (شاعر کاشانی)
واللهِ که چون گوهر نابید همه
من شب شده ام بلکه بتابید همه
گفتم که سلامی بدهم برگردم
من آمده ام اگر چه خوابید همه
بهزاد غدیری (شاعر کاشانی)
من کم شده ام بین فراوانی تان
شد ماه عزا در دل طوفانی تان
محتاج دعایت شده ام یادم باش
در بزم عزای نخل گردانی تان
بهزاد غدیری شاعر کاشانی
خشکید درخت سبز این باغ ، پدر
نامت شده سرلوحه ی آفاق ، پدر
تا لحظه مرگ بی گمان می ماند
در سینه من نشان این داغ ، پدر
...
بهزاد غدیری / شاعر کاشانی
صد شکر که فرزند شما گُل پسر است
با خنده ی او وجودتان بال و پر است
هنگام رسیدن به کهن سالیِ عمر
آنکس که شود عصای دستت پسر است
بهزاد غدیری / شاعر کاشانی
یک نامه ی عاشقانه حتماً بنویس
با عاطفه و مِهر فراوان بنویس
بنویس ؛ خدایا دلمان سبز شود
با خطّ خوشت زیر باران بنویس
...
بهزاد غدیری / شاعر کاشانی
یک نامه ی عاشقانه حتماً بنویس
با عاطفه و مِهر فراوان بنویس
بنویس ؛ خدایا دلمان سبز شود
با خطّ خوشت زیر باران بنویس...
...
بهزاد غدیری / شاعر کاشانی
زخمی به دل افتاده آنرا مرهمی نیست
بغضی نشسته در گلو ، راه دَمی نیست
تنها بمانی با حضورش در خیالت
با خاطراتش سر کنی درد کمی نیست
بهزاد غدیری (شاعر کاشانی)
در انتظار روزی هستم که کرونا برود
و من می آیم و تو را عمیق تر از همیشه
در آغوشم می فشارم...
از خدا می خواهم
کسی از عزیزانم را از دست ندهم
تا حسرت در آغوش کشیدنشان بر دلم نماند...
مراقب سلامتی خود باشید
اول بخاطر خودتان
بعدا برای...
تا که حرفی از غروب جمعه می آید به پیش
ناخودآگاه چهره ی چون ماه تو آید به یاد ......
بهزاد غدیری / شاعر کاشانی
من به بند تو اسیرم تو ز من بی خبری!!
مرحبا ؛ معرفت اینست که ز من می گذری
طعنه از غیر ندیدی که بسوزد دل تو
و بدانی که چه دردیست به خدا در به دری
...
بهزاد غدیری / شاعر کاشانی
راز و رمز زندگی ، دلداگیست
ما همه غم هایمان از سادگیست
آنکه حرف از عشق میزد نزد ما
حال می گوید وفای عهد چیست
..
بهزاد غدیری / شاعر کاشانی