زندگی بعد از تو چنگی به دل نمیزند تنها کمانچه غمگین است که مینوازد
آغشته ی آغوش توام آشفته ی عطر تنت و موهایی که مشکی بودند شب بودند
من را دار بزنید بانو فرش میبافد...
پرده ها جنگ در جبهه ی دیوار است! با ادامه ی حصر پنجره ها.
کاش من هم یک در بودم! و به رفت و آمد این همه درد عادت می کردم.
آن سوی مرز خیال ابرکی می بارد
مانده ام خیره به راهی ... که تو را چون باد برد.
گلی با هزار گره بر دار کشیده است مرا دوست داشتنت نمی افتد از سر
مهر دیگر آمد و پاییز یک سال بزرگتر شد!
در که بسته می شد پنجره ها باز برای سقوطی آزاد
در خزان عمر به دیدار تو نمی آید فرصت آه.
هوای آمدنت ایستگاه را هوایی کرده است مرا ... بی هوا دیوانه!
لیلی / لیلی/ لیلی ..لیلی..لیلی.. لیلی .... برگ برگش بید مجنون
مرهم زخمهای پاییزم لبریز از سکوت برگها
درد می شستند سازهای بی صدا در چنگ رود
و به نام خداوندی که نام دخترش را خورشید گذاشت
سنگ ماه را به سینه می زند برکه
آتشکده است لبهایت بیا چهارشنبه بوسی کنیم
خنده زیباترین هدیه ی پاییز بر لب غمگین انار
خنده گاهی درد دل دارد
تمام سهم من از جاده پیچیدن در خیال توست
تمام شب به تو فکر کردم صبح ستاره بود که از چشم هایم فرو می ریخت
وقتی تفنگ شعار مرگ داد گل رز در تابوت خوابید!