تلخ ترین حادثه قَرن است اینکه تنها کسی که میتواند حالت را خوب کند، علت حال بدت باشد.
شب خودش پر می کند بغض گلویم بی سبب... وای بر وقتی که غم هم پا به پایش می دود...
رفتیم و داغ دل ما به دل روزگار ؟ هه! رفتیم و داغ دل ما به هیچ کس نماند
گاهی فراموشش بکن گاهی به دور از هر خیال مقصد کجا...؟یا کیستی...؟گاهی بخند و بیخیال
یکی می رود و یکی از خودش می پرسد مگر خودش انتخابم نکرده بود!...
تلخ کنی دهان من / قند به دیگران دهی
چه بی تابانه میخواهمت... ای دوریت آزمون تلخ زنده بگوری...!
تلخ نه الکل است و نه قهوه... می دانی چیست!؟تلخ به یاد آوردن قول و قرارهای اولین روز دلدادگی بود! که به خیالمان قرار بود ابدی شود...
زندگی سخت نیست، زندگی تلخ نیست زندگی همچون نت های موسیقی بالا و پایین دارد گاهی آرام و دلنواز گاهی سخت و خشن گاهی شاد و رقص آور گاهی پر از غم زندگی را باید احساس کرد
عشق گاهی زخم و گاهی مثل مرهم میشود عشق گاهی ننگ و گاهی، رقص پرچم میشود عشق گاهی شوکران تلخ و گاهی چون عسل گاه شیرین می شود ، گاهی پر از غم میشود……
از دهن افتاده ای..!! مثل یک استکان چای همان اندازه سرد همان اندازه تلخ...... -
تو چای را بریز به روی باورم که لک شود... من به ماه فکر می کنم... به قهوه ای که تلخ و بی شکر تو را ته دلم ، نشانه رفت...
یک فنجان قهوه به من بدهید شکر لازم نیست تلخ می خورم یک استکان چای به من بدهید قند لازم نیست تلخ می خورم می خواهم تمام تلخی ها را یک جا َسر بکشم شاید تمام آن تمام شود...
به شبهای تاریک و تلخِ جدایی خیال ترُا چون دعا دوست دارم قسم بر دوچشمانِ غم ریزِ مَست ترا من به قدر خدا دوست دارم
دختر آبی آنقدر رفتن تو تلخ بود که اشتهایم کور شد حتی دیگر میلی به خوردن غصه های خودم ندارم...
ز تلخ گویی من عیش عالمی تلخ است به بوسه ای چه شود مرا دهان بندی
اسکار تلخترین جمله هم تعلق میگیره به «کاش هیچ وقت نمیشناختمت»