متن جدایی
زیبا متن: مرجع متن های زیبا و جملات جدایی
سرمایی بودی...
الان چند روزه هوا ابریه
شاید حال دنیا مث من بده
دیگه رفتن تو که هیچ چیزی نیس
از این بدترش هم سرم اومده!
از این بدترش هم کشیدم ولی
به رومم نیاوردم این دردمو
نذاشتم که بی تابیمو حس کنن
شبایی که با گریه سر کردمو
لب...
گذشتن از تو....
میخوای رد شم ازت،اما نمیشه
حوالی نگاهت جاده ای نیست
مث میدون مین میمونه چشمات
گذشتن از تو کارساده ای نیست
نمیتونم برم ،بعدش ببینم
که پر میشه تمومِ جای خالیم
من از دستای تو چیزی نمی خوام
بجز پر کردن دستای خالیم
نذار حالا که دلگرمم...
اگر بر روی لب، لبخندها دارم
غمی ناجور در این بندها دارم
من عمری شب به شب از کوه می آیم
من از تکرار یک اندوه می آیم
تو از من شعر می بینی غمم را نه!
غزل ها را تو می چینی غمم را نه!
من آن گورم که...
امشب قلم در دفتر من گریه سر داد
گویا دلش از شعر تنهایی گرفته!
با اشک خود بر سینه ی دفتر روان ؛ گفت:
بس کن نگارش ؛ در رثای او که رفته
دور از تو و غمنامه های ناگزیرت
بی شک کنار یار و دلدارش نشسته
اما تو اینجا...
دلم هوای تو دارد، امان ز درد جدایی
به سینه ،یاد تو دارم؛ نگار من تو کجایی
خیال عشق تو در جان، ز خود نموده غریبم
ز دست رفته دل من، نگار من؛ تو نیایی
تو خود، مگر که نگفتی؛ شوم به دل مرا یار
دلا ،کجا تو برفتی؛ ببین...
تحمل میکنم فراغت را
نبودنت را...
نداشتنت را...
به من گفتی چرا هرچقدر من ابراز میکنم علاقه ام را نسبت به تو
تو با تبسمی مرموز سکوت میکنی؟
و تو چه میدانستی پشت آن سکوتم و زیر لبخندمرموزم راز عشق و فریادهای من عاشقت هستم نهفته بود...
تمام هستی من......
گاهی برای تمام چیزها دیر میشود
کسی نمیداند کدام عابر
پشت باجه تلفن جا ماند
و کسی دیگر نفس نمی کشید که
جواب تلفن را بدهد
و باران همچنان و همچنان
بارید
آمدی مرحم شوی، بدتر شدم
من تو را در شعرها فهمیدمت!
مانده روی شانه هایم عطر تو
مثل گل بودی اگر می چیدمت...
گاه گاه از خاطرم رد می شوی
بار آخر وای من تا دیدمت...
دست هایت را کسی جز من گرفت
غیرتم شد ابرِ غم، باریدمت...
یادم آمد...
هر چه صدایت کردم
نشنیدی
چه حرف هایی که در گلویم جا ماند
و چه لحظه هایی
که بی تفاوت از کنارشان گذشتی
میان ازدحام این همه حرف
دست به دامان سکوت شدم
که خواندنش
سواد عشق می خواست
اما افسوس
تو آن را هم نداشتی
مجید رفیع زاد
میدانی چیست؟!
یک زمانی وصله جان صدایت میزدم و تو به رویم عشق میورزیدی
اما الان رفته ای هنوز هم گاهی در خیالاتم صدایت میزنم اما تو نیستی که جوابم را بدهی
درسته جدایی سخت است
دلتنگی دردناک است
اما مرسی که تنهایم گذاشتی
چون حالا فهمیده ام که نباید...
عشقت وجودت زیباترین احساسی بود که تا به حال داشته ام
اول مرا مدهوش خود ساختی
بعد به راحتی مرا رها کردی
این بود آن عشق واقعی که برایم حرف میزدی؟!
مگر نگفتی تا ابد باهم خواهیم ماند
پس چه شد؟!
قرار نبود رفیق نیمه راه شوی
قرار نبود تنهایم...
میدانی
هنوز هم هر شب در سکوت و تنهایی هایم خاطراتمان را مرور میکنم
دلم برای صدایت،خنده هایت تنگ شده است
کاش میشد
پناه ابدی قلبت باشم
کاش برای یکبار هم شده طعم آغوشت را میچشیدم
گویا سرنوشت با ما یار نبوده است که اینطور ما را از هم جدا...
لباس فقر بر تن این دل بی قرار من
تجسم نگاه تو نیمه ی شب شکار من
کشیده فکر من تو را میان دفتر دلم
میان صفحه های آن عکس تو شاهکار من
کلید قفل این دلم میان دست تو ولی
شکسته ای تو قفل این خانه ی بردبار من...
می روی تا گُر بگیرم از غمت
تا بمانم در جنونی سینه سوز!
صبر کن! من بی تو ویران می شوم
صبر کن! من دوستت دارم هنوز...
□ شاعر: سیامک عشقعلی
زیباترین گره زندگی ام
گره دست هایمان بود !
افسوس که با رفتنت
بزرگترین گره زندگی ام را
رقم زدی
مجید رفیع زاد
قد یک جنگل درخت من قلم دارم نیاز
تا که بنویسم تو را ای گل خوش عطر ناز
می کشم قلب تو را مثل برگ زرد مهر
می سرایم من تو را با قلم اما به شعر
تا تو هستی در دلم می شوم نقاش تو
هر نفس از عمر...
جای شونه های تو
تکیه به دیوار میزنم
رو به قاب عکس تو
هی پک به سیگار میزنم
کوثرمرادی فر❤
چشم هایت را
میان ابیات شاعران دیدم
صدای تحسین تو را
با هر سپید و غزلی که می خواندی ، شنیدم
شعرم را حلالت نمی کنم !
که تنها محرم چشم هایی بود
که اکنون میان
ابیات شاعران دیگری
پرسه می زند
مجید رفیع زاد
وقتشه با هم نباشم
عاشقی رو دیدم
بسه هرچی نرسیدیم
من وتو یه جاده بودیم
تویه راه بی نهایت
اما شب راهت وگم کرد
فکرت اینجا موند و سایه ت
همه چیم رفت تا بفهمم
عاشقی خیال . مفته
من و رد کن تا شاید
عشقت از سرم بیفته
پای...
امشب قلم در دفتر من گریه سر داد
گویا دلش از شعر تنهایی گرفته!
با اشک خود بر سینه ی دفتر روان ؛ گفت:
بس کن نگارش ؛ در رثای او که رفته
دور از تو و غمنامه های ناگزیرت
بی شک کنار یار و دلدارش نشسته
اما تو اینجا...
می شود با همه وجود سالها
گیر کسی باشی و قسمت نشود؟
ما تلاش کردیم اما روزگار نذاشت
إِنَّ اَلزَّمَانَ مُفَرِّقُ اَلْأَحْبَابِ(علی علیه السلام)
همانا روزگار جدا کننده عشاق است
هر شب
آرزوهایم را
بر روی پاهایم تکان می دهم !
بیدار شوند
بهانه ی تو را می گیرند
تویی که دیگر
برای من
نیستی
مجید رفیع زاد