**«باران: ترکیبی است از شب و بوی خاک در خمیازه ی پلک تو با پنجره هایی که از فرط انتظار خط خطی اند تا ... در چهار زاویه ی این شیشه راست ترین خطِ تنهای ام را کج کنم»**