متن زانا کوردستانی
زیبا متن: مرجع متن های زیبا و جملات زانا کوردستانی
پاییز که خیالم را می گیرد،
نگاهم به تاراج می رود!
چشم هایم ابری می شودوُ
دستِ بارانی شروع شده را رها می کند؛
تا برگ،
برگ،
به لرررر
زم!
سعید فلاحی (زانا کوردستانی)
(برای زاگرس مهجورم که در آتش بی کفایتی ها سوخت)
تو،،،
ققنوس وار در خودت می سوزی
تا،
دوباره زنده شوی وُ؛
پَر بگشایی...
♡
--ای بلندای کوردستان،
--زاگرس!
سعید فلاحی (زانا کوردستانی)
تنهایی ام،
از جهانم بزرگ تر است وُ،
...غیرقابلِ تحمل!
♥
این را زمانی فهمیدم که،
فقط حضور تو،
می تواند؛
آرامشم دهد!
سعید فلاحی (زانا کوردستانی)
[به حضرت پدرم(علی الرحمه)]
من گمان دارم،
دستان تو،،،
از هر قرآن و انجیلی
مقدس تر است!
...
این را از بوسه هایم
--بر دستانت،،
باور کن.
سعید فلاحی(زانا کوردستانی)
دلتنگی هایم قد کشیده اند!
-- پا گرفته اند وُ،
راه می روند.
گاهی پیش،
گاهی پشت سر امّا؛
همیشه با من اند...
♡
پس؛
-- کجائی نازنین!؟
سعید فلاحی(زانا کوردستانی)
مفلوجی را،
- دوچرخه دادن!
کوری را،
- آیینه دادن!
باغبانی را،
- تبر هدیه بردن!
چیزی شبیه همین هاست،
- دل بریدن از تو!!!
سعید فلاحی(زانا کوردستانی)
آن سوی پنجره
--تویی.
با غروری بی دلیل
و قلبی شبیه سنگ.
...
و پای پنجره اما
--منم،
با دردی بی درمان و،
قلبی در،
--مشت!
سعید فلاحی (زانا کوردستانی)
با شعرهایم،،،
سال هاست تنگی نفس گرفته ام!
بگذریم
--خیالی نیست--
♡
وقتی ،
رویایت می تواند؛
-- ریه ی یدکم باشد!
سعید فلاحی (زانا کوردستانی)
بهاران را
جای گرفته
زمستانی
در تمامی فصل
...
کلاغ
مرثیه خوان گوسفندی
که از گلوی گله ی گرگ
پایین می رود.
سعید فلاحی (زانا کوردستانی)
تو،
-- آب حیاتی!!!
و من ام،
-- تشنه!
♣
شبی،
هنگامه ای،،،
به پای بوتهٔ عمرم،
بریز
عاشقانه هایت را...
شاخه های جانم
خشک شده اند،
برگ،
برگ...
سعید فلاحی (زانا کوردستانی)
تو،،،
-- نم نمای بارانی
( ای همیشه زلال!)
و من ،
-- تشنه،
--ملتهب!
...
سرریزِ من باش
با ادامه ای جاودانه
از هبوطی مبارک !
سعید فلاحی(زانا کوردستانی)
چشم هایت؛
عاشق می کنند،
-- هر کسی را،
♥
من به کنار!
گنجشک های شهر،
-- همه!!!
عاشقانه نگاهت می کنند.
سعید فلاحی (زانا کوردستانی)
مهربانم سلام
دیشب دلتنگت شده بودم. سراغت را از ماه و ستارگان گرفتم. آنها هم بی خبر بودند.
گفتم سراغ خودت بیایم...
بانوی آفتابی من، احوال مهتابی ات چطور است؟
چه خبر از تمام خوبی هایت و تمام بدی های من؟
نکند طاقت صبرهایت در برابر ناملایمتی های من به...
لبخند که می زنی،
فرقی نمی کند
چارفصل، بهار می شودوُ،
شکوفه می دهد آنگاه
گلدانِ تبسمِ دهانت!
❤️
آکنده ست فضای خانه،
از عِطرِ سیب و،
گلابِ قمصرِ کاشان!
سعید فلاحی (زانا کوردستانی)
از گورستان قلب من که می گذری
کمی آرام، گام بردار
سال هاست آنجا
مجنونی آرمیده است
که آغوش هیچ لیلایی
آرام اش نکرده بود.
سعید فلاحی (زانا کوردستانی)
-- شک نداشته باش!
همه ی سربازان جوخه ی آتش،
دل دارند امّا،،،
♥
گلوله ی دشمن-
به سینه ای می رسد که؛
کَسی را
منتظر ست!
سعید فلاحی (زانا کوردستانی)
عجیب!!!
-- سرد است،،،
لحظه به لحظه عمرم،
بدونِ گرمای دستان تو!
♥
به دیدارم بیا
گرم شود
-- زمستانِ سرد...
سعید فلاحی (زانا کوردستانی)
دلتنگت ام،
و تو را می خواهم!
♣
کنار من که نیستی،،،
بگو؛
بودنت را،
-- کجا جا گذاشته ای...!!!
سعید فلاحی (زانا کوردستانی)
من،،،
از معجزه سرشارم
ابراهیمی در گلستانم
از نیل می آیم
با عصای موسا!
من؛
عیسا مسیحم
مصلوبِ مصائب نادانی ها
رجعتم
شفای کورهایی ست که،
درد بشریت را نمی بینند.
من موسا هستم
چوپانِ هوس هایتان
تا سیر شوند از دنیا...
و دختران قبیله را
عروس کنم وُ،
به...
دردهای بی تکلّم
به روزِ خاصّی تکیه ندارند.
حالا؛
چه فرق می کند،
وقتی:
مداوائی،،،
در کار نباشد؟!
سعید فلاحی(زانا کوردستانی)
چه توفیری دارد
در شکلِ اسارتم
--لباس سفید،
یا راه راه!؟
وقتی،،،
تن پوشِ روزهایم،
-- سیاه ست!
سعید فلاحی(زانا کوردستانی)
از فصل های سال،
فقط بهار و زمستان را میشناسم!
که بستگی دارد به؛
--بودنت که چارفصل بهارست وُ،
بی تو،،،
همیشه زمستان!
سعید فلاحی(زانا کوردستانی)