متن زانا کوردستانی
زیبا متن: مرجع متن های زیبا و جملات زانا کوردستانی
خیابان ی دلتنگ!
شهری غمگین!
آخر،
آمدنت را
به کدام کوچه خواهی داد؟!
سعید فلاحی(زانا کوردستانی)
شبی جغدی مُرد
در خلوت خرابه
زمانی که
دهانش پر بود
از آواز شب
سعید فلاحی (زانا کوردستانی)
خیالاتِ تو،،،
به ارتفاعی قد کشیده اند که،
روزی چند بار به ملاقاتم می آیی.
هر روز صبح
مادر پیرم،
--باد!
کوچه ی خاکی ما را جارو می کند!
باران می گیرد تا،
شب ها،
به من سر بزنی!
شاید این درد کهنه را
از گَودِ چشم هایم بشویی
قلبم،...
به کوه طور، دوخته ام
چَشم های بی رمقم را
ای خداوندگار غایب، و حاضر!
موسی شده ام وُ،
پیله کرده ام؛
به اریکه ی بلندت...
♡
--کی اجابت می کنی؛
وعده ی دیدار را؟
سعید فلاحی (زانا کوردستانی)
آه!
ساعتِ مصلوب بر دیوار،
دقایق اش دق کرده است...
بیاوُ زمان را جلو ببر،
خورشیدت را بتابان!
...
حوضِ قندیل بسته،
و تنِ زمهریرِ شمعدانی ی پنجره؛
--وَ من
طلوعِ آفتابت را منتظریم!
سعید قلاحی(زانا کوردستانی)
مثل جوجه ای که،،،
سر از تخم در می آورد،
آرام آرام؛
از زیر پتو نگاه می کنم...
***
آه!
کابوسِ نبودنت ،،،
شبیه گربه ای هراسناک ست!
سعید فلاحی (زانا کوردستانی)
آغوشت را \دوست می دارم\
که برای اندوه های کوچک و بزرگم،
سرزمین بی مرزی است!
وَ در آن--
فصل ها به تکرارِ اردیبهشت ورق می خورند...
...
من،،،
به چَشم هایت
ایمان دارم!
سعید فلاحی (زانا کوردستانی)
چه فرقی می کند که کجایی؟!
در ازدحام بمبئی
یا سکوت شانزلیزه!
چه دور،
چه نزدیک!
دلتنگی،
دمار از آدم در می آورد،
وقتی که،،،
پای عشق میان باشد.
سعید فلاحی(زانا کوردستانی)
پاییز که خیالم را می گیرد،
نگاهم به تاراج می رود!
چشم هایم ابری می شودوُ
دستِ بارانی شروع شده را رها می کند؛
تا برگ،
برگ،
به لرررر
زم!
سعید فلاحی (زانا کوردستانی)
(برای زاگرس مهجورم که در آتش بی کفایتی ها سوخت)
تو،،،
ققنوس وار در خودت می سوزی
تا،
دوباره زنده شوی وُ؛
پَر بگشایی...
♡
--ای بلندای کوردستان،
--زاگرس!
سعید فلاحی (زانا کوردستانی)
تنهایی ام،
از جهانم بزرگ تر است وُ،
...غیرقابلِ تحمل!
♥
این را زمانی فهمیدم که،
فقط حضور تو،
می تواند؛
آرامشم دهد!
سعید فلاحی (زانا کوردستانی)
[به حضرت پدرم(علی الرحمه)]
من گمان دارم،
دستان تو،،،
از هر قرآن و انجیلی
مقدس تر است!
...
این را از بوسه هایم
--بر دستانت،،
باور کن.
سعید فلاحی(زانا کوردستانی)
دلتنگی هایم قد کشیده اند!
-- پا گرفته اند وُ،
راه می روند.
گاهی پیش،
گاهی پشت سر امّا؛
همیشه با من اند...
♡
پس؛
-- کجائی نازنین!؟
سعید فلاحی(زانا کوردستانی)
مفلوجی را،
- دوچرخه دادن!
کوری را،
- آیینه دادن!
باغبانی را،
- تبر هدیه بردن!
چیزی شبیه همین هاست،
- دل بریدن از تو!!!
سعید فلاحی(زانا کوردستانی)
آن سوی پنجره
--تویی.
با غروری بی دلیل
و قلبی شبیه سنگ.
...
و پای پنجره اما
--منم،
با دردی بی درمان و،
قلبی در،
--مشت!
سعید فلاحی (زانا کوردستانی)
با شعرهایم،،،
سال هاست تنگی نفس گرفته ام!
بگذریم
--خیالی نیست--
♡
وقتی ،
رویایت می تواند؛
-- ریه ی یدکم باشد!
سعید فلاحی (زانا کوردستانی)
بهاران را
جای گرفته
زمستانی
در تمامی فصل
...
کلاغ
مرثیه خوان گوسفندی
که از گلوی گله ی گرگ
پایین می رود.
سعید فلاحی (زانا کوردستانی)
تو،
-- آب حیاتی!!!
و من ام،
-- تشنه!
♣
شبی،
هنگامه ای،،،
به پای بوتهٔ عمرم،
بریز
عاشقانه هایت را...
شاخه های جانم
خشک شده اند،
برگ،
برگ...
سعید فلاحی (زانا کوردستانی)
تو،،،
-- نم نمای بارانی
( ای همیشه زلال!)
و من ،
-- تشنه،
--ملتهب!
...
سرریزِ من باش
با ادامه ای جاودانه
از هبوطی مبارک !
سعید فلاحی(زانا کوردستانی)
چشم هایت؛
عاشق می کنند،
-- هر کسی را،
♥
من به کنار!
گنجشک های شهر،
-- همه!!!
عاشقانه نگاهت می کنند.
سعید فلاحی (زانا کوردستانی)
مهربانم سلام
دیشب دلتنگت شده بودم. سراغت را از ماه و ستارگان گرفتم. آنها هم بی خبر بودند.
گفتم سراغ خودت بیایم...
بانوی آفتابی من، احوال مهتابی ات چطور است؟
چه خبر از تمام خوبی هایت و تمام بدی های من؟
نکند طاقت صبرهایت در برابر ناملایمتی های من به...
لبخند که می زنی،
فرقی نمی کند
چارفصل، بهار می شودوُ،
شکوفه می دهد آنگاه
گلدانِ تبسمِ دهانت!
❤️
آکنده ست فضای خانه،
از عِطرِ سیب و،
گلابِ قمصرِ کاشان!
سعید فلاحی (زانا کوردستانی)