متن زندگی
زیبا متن: مرجع متن های زیبا و جملات زندگی
درشتِ درشت نوشته بود:
- چراغ خاموش،
زندگی کنید -
ریز ریز نزدیکش شدم
برایش دست تکان دادم
راننده،
مرگ بود
«آرمان پرناک»
زندگی،
قطاری بود بدون توقف
که از پشتِ هر پنجره اش
جنازه ای شبیه من
برای منِ منتظر
دست تکان می داد ...
«آرمان پرناک»
زندگی ام در سه جمله خلاصه میشود:
گذشته ای که مانند خانه ای خراب بنا شد
اکنون که پس لرزه ای خانه ام را ویران کرد
و آینده ای که قرار است با آوارگی سر کنم
دنیا لب تا لب پر شده است از چیز ها یی که وجود ندارند اما باز روی زندگی ما تاثیر خودشان را می گذارند . هیچ جوری نمی شود فهمید ریشه در چه احتمالی داشتند که این طور از چیز های واقعی هم واقعی تر شدند . / محمد رضا...
نود و نه در صد قتل ها بی صدا هستند چون آدم ها به وسیله زندگی و انتخاب های اشتباه شان خود شان را به قتل می رسانند . / محمد رضا کاتب / رمان لمس
تو زندگی همیشه ، همه چیز، همین طوری علیه آدم است . برای همین شادی های ما ن زود جوانمرگ می شوند و غم های مان حتی بعد از خود مان هم زنده می مانند. رمان لمس / محمد رضا کاتب
رابطه ی یک زن و مرد ، مثل رابطه ی یک بازجو و متهم است . هر کسی بتواند چیز بهتری رو کند می نشیند روی صندلی بازجو ، و آن یکی را مجبور می کند نقش متهم را قبول کند .
محمد رضا کاتب/ رمان لمس/
غصه ها و آرزوهای آدم هفت تا جان دارند. وقتی می کشی شان میروند لباس عوض می کنند وبا یک سر و وضع تازه بر می گردند دوباره تو زندگیت . این که چطور می شود حریف هر چیزی شد اسمش می شود زندگی . رمان لمس / محمد رضا...
به مرگ بگویید که کجا می آید؟!
اینجا هیچ انسانی برای زندگی کردن نمانده است!
نه قلبی دیگر زیبا می تپد و نه وجدانی بیدار است!
شعر: تافگه صابر
ترجمه : زانا کوردستانی
در کتابخانەی زندگی
دنبال دو کتاب گشتم
اول: کتاب دوستی بی منت.
دوم: عشق بدون خیانت.
به من گفتند:
در قسمت کتاب های تخیلی دنبالشان بگرد!.
شعر: تافگه صابر
ترجمه : زانا کوردستانی
راز گم شدن خیلی از چیز ها یی که داشتیم و حالا دیگر نداریم این است که نتوانستیم دلیلی همیشگی برای وجود شان پیدا کنیم . / محمد رضا کاتب / رمان لمس
تجارت به من یاد داده درختی که میوه نمی دهد میان اجاق جایش است . این طوری به خودم می فهمانم اگر نجنبم حقم است بسوزم . و این باعث می شود بترسم و نتوانم وقتم را تلف کنم. / محمد رضا کاتب / رمان لمس
تو هر دوره ای از عمر آدم معنی خوشی و خوشبختی عوض می شود . برای همین متوجه ی وجودش نمی شویم . وقتی جوانی چیز ها یی باعث خوشبختی ات می شود که تو پیری همان ها باعث بد بختی ات می شود . / محمد رضا کاتب /رمان...
بعضی از آدم ها با انتخاب های بدشان زندگی و حتی مرگ شان را پیش خور می کنند و بعد می مانند تا ته خط باید چکار کنند . محمد رضا کاتب / رمان لمس
زن بودن خودش یک جور خفت وبیگاری است . یک جور فحش ونفرین است حتی برای سگ ها . /محمد رضا کاتب / رمان لمس
گاهی آدم با یک نگاه سرد یا جمله و خنده ی بی جا کسی را جا به جا می کشد و خودش هم این را هیچ وقت نمی فهمد . وقتی زیبایی ، خلاقیت و کار کسی را نمی بینی او را می کشی چون طرف جلو چشم خودش و...
زندگی همچون خوابیست ک فرصت تعبیر
نیست
پناهی درین کبود