الهه عشق به انسانها آموخت که عاشقانه زندگی کنند و با پیوند همیشه پایداری که سوگندش را در قلبهایشان جاودانه کرده اند به هم در آمیزند و یکی شوند،چه شادمانه است تکرار فریاد گونه ی این قسم!
کنار اشیانه ی تو اشیانه میکنم فضای اشیانه را پر از ترانه می کنم کسی سوال می کند به خاطر چه زنده ای؟ و من برای زندگی تو را بهانه میکنم.
مرا به رجعت خورشید باور است هنوز دل بستهایم به صبح سپید، به سپیدی بلندترین تیله خورشید دل بستهایم به زندگی، با ما باشید. .
دست در دست هم نهادهایم و سفره دوستی را در دشت آرزوها گستراندهایم تا هر خاطرهای را به زیبایی در دلها بیاوریم که زندگی تنها یادگاری از محبت است شوق فشردن دستان شما برایمان انتظاری است شیرین
خدایا به هر آنکه دوست میداری بیاموز که: عشق از زندگی کردن بهتر است و به هرآنکه دوستتر میداری بچشان که: دوست داشتن از عشق هم برتر است. .
آغاز زندگی نوین خویش را جشن میگیرند حضور شما در این جمع نشانه پاکترین محبتهاست .
از دورترین فاصله ها به هم رسیدیم و تا اوج بودن با همیم بهای عشق چیست به جز عشق به هم رسیدن یعنی آغاز باهم ماندن یعنی زندگی زندگی با عشق یعنی کامیابی پایان هر رفتن رسیدن است و ما اکنون به نقطهای رسیدهایم که آغاز یک رفتن است در...
عشق بهانه ی آغاز بود آغاز قشنگترین صبحدمان زندگی عشق بهانه ی سبز با هم زیستن بود و اینک وصال… بارش خوشبختی است بر آشیان عاشق ترین دستها رونق بهاری ترین ثانیه های زندگی ما باشید
هیچ شبی پایان زندگی نیست. از ورای هر شب دوباره خورشید طلوع می کند و بشارت صبحی دیگر می دهد این یعنی امید هرگز نمی میرد.
در زندگی / بر خلاف شطرنج/ بازی بعد از کیش و مات هم ادامه پیدا می کند
همچون شاه شطرنج باش که حتی بعد از باخت کسی جرات بیرون انداختنش از صفحه ی زندگی را ندارد...
زندگی شطرنج است و عمر ما صفحه ی آن
زندگی مانند بازی شطرنج است قبل از حرکت کاملا فکر کنید...
در صفحه ی شطرنج زندگی همه ی مهره های من مات مهربانی تو شدند و من قلبم را به تو باختم
روزی می آید که دلت برایم تنگ خواهد شد/ روزی متوجه جای خالی ام در دنیایت خواهی شد / درست همان روزی که من در دست نیافتنی ترین نقطه از زندگی ات ایستاده ام!
وقتى پاى تو در میان باشد دنبال هیچ آرزوى تازه اى نیستم تو تنها اتفاق زندگى منى که براى دوست داشتنت محتاجم که عاشقانه لحظه به لحظه عاشقترت باشم
تمام دنیا را سیاه و سفید دوست دارم به جز تو تو رنگی ترین اتفاق منی
در طول زندگی ات دو مورد فوق العاده را یاد میگیری. همه چیز را به دوستت نگویی و دهانت را همیشه بسته نگاه داری...
زندگی چه اتفاق غم انگیزی است وقتی تنهایی ات سالها از تو بزرگتر باشد
باز میگردی... اما آن قدر دیر... مثلا در یک زندگیِ دیگر ... که پرنده ای شده باشم... دوباره سرگردانِ جفت خویش!
تو زیبایی و تغییر ناگهانی موهایت برای زندگی لازم است تو به زیبایی دنیا دست می بری می دانم این خاصیت فصلهاست
کاش زندگی کردن هم نوبتی بود مثلا میگفتن بیا / تو خیلی وقته زندگی نکردی...
زندگی باید کرد گاه با یک گل سرخ/گاه با یک دل تنگ
با خیالت زنده ام رویای من تعبیر شو در کنارم زندگی کن در کنارم پیر شو...