من شاهدِ نابودىِ دنیاى منم باید بروم دست به کارى بزنم ...
درون سینه ام دردیست خونبار که همچون گریه میگیرد گلویم غمی آشفته ، دردی گریهآلود نمیدانم چه میخواهم بگویم ...
نمی خواهم بگیرم اختیار از دست تو اما تو بایددلبر زیبای بی همتای من باشی
فضاے زندگے فرصتی نیست براے دل بریدن ها معجزه ایست برای دل دادن ها آرزو میکنم در این عصر زیباے تابستان مهر، عشق و محبت همنشین شما باشد
آنچه پایانی ندارد نه تو هستی نه من ...! این انسانیت است که تا پایان ادامه خواهد داشت...
شب چه صبور است چه آرامشی و چه دلِ بزرگی دارد که پایِ دلتنگیِ عاشقان تا صبح بیدار است شبتون به زیبایی عشقِ خدا و به لطافت مهر خدا
هر شب که چراغ ها خاموش میکنی با اندیشیدن به رویاهایت کلید آرامش را روشن کن آرامش جایی در پس افکار توست!
به شرط آبرو یا جان، قمار عشق کن با ما که ما جز باختن، چیزی نمی خواهیم ازین بازی!
آه...... که در فراق او هر قدمی است آتشی .........
غم در دل تنگ من از آن است که نیست یک دوست که با او غم دل بتوان گفت ....!
لاف عشق و گله از یار ؟! زهی لاف دروغ ! عشقبازان چنین مستحق هجرانند......
چه زیبا میشد این دنیا اگر شاه و گدا کم بود اگر بر زخم هر قلبی همان اندازه مرهم بود چه زیبا میشد این دنیا اگر دستی بگیرد دست اگر قدری محبت را به ناف زندگانی بست چه زیبا میشد این دنیا کمی هم با وفا باشیم نباشد روزگاری که...
گفتی ز سرت فکر مرا بیرون کن! جانا / سرم از فکر تو خالیست دلم را چه کنم...؟
فرق زیادی هست بین کسی که در قله به دنیا اومده و کسی که کوه را بالا رفته تا به قله رسیده
زیبایی به معنای داشتن صورت زیبا نیست. بلکه به معنای داشتن ذهن، قلب و روح زیبا است.
تو از فصل پاییز زیبا تری من از فصل پاییز تنهاترم
گاهی باید رها کرد /باید نداشت/ باید نخواست / باید گریخت از انتظاراتی که آدم را پیر میکند و دردهایی که آدم را شکسته می کند...
عاشقت بودم ولی ناجور سوزاندی مرا نقره داغش میکنم دل را اگر یادت کند
آشکارا نهان کنم تا چند؟ دوست میدارمت به بانگ بلند
عزیزم چه زیبا اجرا میکنی خط به خط تمام گفته هایم را خواسته هایم را هه !!!!! اما برای دیگری!
ﺑﻮﯼ ﺳﯿﮕﺎﺭ ﺷﺪﯾﺪﯼ ﺁﻣﺪ ! ﺑﺎﺧﻮﺩﻡ ﻣﯿﮕﻮﯾﻢ ﻧﮑﻨﺪ ﺑﺎﺯ ﭘﺪﺭ ﻏﻤﮕﯿﻦ ﺍﺳﺖ؟ ﻧﮑﻨﺪ ﺑﺎﺯ ﺩﻟﺶ …... ﭘﻠﻪ ﻫﺎ ﺭﺍ ﺩﻭﺑﻪ ﯾﮏ ﻃﯽ ﮐﺮﺩﻡ ﺗﺎ ﺭﺳﯿﺪﻡ ﺑﻪ ﺑﺎﻡ ﭘﺪﺭﻡ ﺭﺍ ﺩﯾﺪﻡ ﺯﯾﺮ ﺁﻭﺍﺭ ﻏﺮﻭﺭﺵ ﻣﺪﻓﻮﻥ ﺯﯾﺮ ﻟﺐ ﺯﻣﺰﻣﻪ ﺩﺍﺷﺖ ﮐﻪ ﺧﺪﺍ ﻋﺪﻝ ﮐﺠﺎﺳﺖ … ﮐﻪ ﭼﺮﺍ ﻣﺰﻩ ﻓﻘﺮ ﻓﻘﻂ ﻭﺳﻂ ﺳﻔﺮﻩ...
مهربان باش شاید فردایی نباشد
پری کوچک غمگینی که شب از یک بوسه می میرد/ و سحرگاه از یک بوسه به دنیا خواهد آمد...
با تو خواهم ماند. با تو خواهم خواند. و تو را در بهت آفتابی ات خواهم بوسید اگر ابرها بگذارند...!