جمعه , ۲ آذر ۱۴۰۳
من غنچه ی پژمرده ی هر سال هستمچون آرزویی دیر اما کال هستماندوه هر تبعیدیِ بی خانه ام منشاید به قول مادرم دیوانه ام من! با بال هایی بسته در پرواز بودمپایان تلخی از خودِ آغاز بودم...جاری شدم در خط اول گیر کردممن روح خود را در وجودم پیر کردمگوری پر از تاریکی و تنهایی ام منمن حرف هایی دارم از جنسِ نگفتن! در چاه غم عمری ست سرگردان ترینمشد زندگی یوسف و من کنعان ترینم! من بارها کشتم خودم را در سکوتمصد ریشتر اندوه دا...
زن ها مثل گنجشک هستند!گنجشک ها خیلی سخت نزدیک می شوند!اگر و اگر؛ محبت، صداقت، صمیمیت و غیرتت رامومنانه نثارشان کنی، با تو می مانند!و عاشقانه با بغضت، می سوزند!با تبسمت، زیبا می شوند! حتی اگر سهمت از جهان، حصیری باشد در کویری دورهمان جا را برایت بهشت می کنند! زن ها نجیبانه و عجیب خوبند!▫️نویسنده: سیامک عشقعلی...
خواهشی دارم اگر سست، اگر بی ادبممی شود لب بگذارید کمی روی لبم؟ من مریضم و گرفتار به درد و غم عشقمی زند طعنه به آتش به خدا تاب و تبم!بوسه ای گر لب شیرین شما هدیه دهدمی نوازد به خوشی رگ به رگ هر عصبمداعش چشم شما بس که مرا هی زد و کشتپیش چشمان شما من خودِ شهر حلبم! دست و پا می زنم هر شب که نجاتم بدهید سیل گیسوی شما آمده تا خوابِ شبم تاخت زیبایی تان باختم و رام شدممن که در باور خود سخت چو اسب عربم! یک نفر آمد و عقل...
سر به روی شانه ام بگذار با من گریه کن! غصه دارد قصه ام ای یار با من گریه کن! نارفیقی می کند این روزگارِ لعنتیمی رسد پایم به چوبِ دار! با من گریه کن! سایه ای از پشت سر با خنده فحشم می دهدمی زند سنگی به من انگار، با من گریه کن!روی خوش هرگز ندید از این جهان رویای مازندگی شد مثل زهر مار! با من گریه کن! بعدها تاریخ می گوید چه دردی داشتمروس شد دنیا و من قاجار! با من گریه کن! اول هرکار با لبخند گفتم یاعلی!بغض کردم آخر هر ...
بی تو بودن گاه زندان می شود مرگ با اندوه آسان می شود در علاج زخم روحم گفته اند:دردهایم با تو درمان می شود!▫️شاعر: سیامک عشقعلی...
جوری دلم را برده ای با خنده هایتگاهی برایت می شوم پرپر! چه خوب است!ای کاش می دیدی خودت را از دو چشممدنیا ندارد از تو زیباتر! چه خوب است! ▫️شاعر: سیامک عشقعلی...
لطیف مثل گل پر از بهانه و ناز استگرفته اند از تنش گلاب قمصر رانگاه او غزل، لبش وفور زیباییخدا چه شاعرانه خلق کرده دلبر را! 🟪 شاعر: سیامک عشقعلی...
کنارت سبزم از لبخند و بوسهنمی شناسم غم و دلواپسی رو من انقد دوستت دارم که چشمامنمی بینه توو دنیا هیچکسی رو! سیامک عشقعلی...
با خنده هایت می توان دریا شد از عشقدر چشم هایت ماه را هم می توان شُست!یک شهر فهمید از تمام شعرهایماین شاعرِ اردیبهشتی عاشق توست! 🟪 شاعر: سیامک عشقعلی...
از روزهای سخت می آیی همیشهتفسیر کوهی! روح دریایی همیشهبا زندگی و قصه اش در جنگ بودیخورشید را با زخم های خود سرودیطوفان غم زد در خودت گاهی شکستیگاهی تو هم با بی کسی از پا نشستیآیینه ای فریاد می زد حسرتت رابر روی دوشت می کشیدی غربتت رااز خنده و از دلخوشی محروم بودیدیوارها شد شاهدت! مظلوم بودی...تنهایی ات هی زخم خورد از دست مردمرویای معصوم تو مُرد از دست مردمسردرگمی در بودنت تکرار می شدطوفان غم ها بر سرت آوار می...
هیچ دری بسته نمی مونه هرگزتاریکی می ره نور پیدا می شهروزای سخت قصه ی ما دوتااز یه جایی به بعد زیبا می شه!در به روی آینه ها می بندیمیه روز با هم به این روزا می خندیم!تو مال من می شی و من مال توبوسه و خنده می شه هر بگومونسر می ذاری به روی شونه ی منجهان می شه آینه؛ روبرومونبه نام عشق با یه شروع تازهمی بوسمت در یه طلوع تازهمی نویسم تورو با دوست داشتنمخودت رو توو ترانه هام می بینیدشت شقایق میشه قلبم برات تو ماه می شی ...
گاهی منو بهم می ریزه دنیافقط تویی دلیل آرامشم! خورشید من! بتاب عاشقونهکه با هوای تو نفس می کشم! زیبایی تو نبض خواب دریاستچشات کتابی از گل و بهانهخدای کوچیک منی رو زمیندوستت دارم! همیشه! شاعرانه!زندونی کن توو آغوشت ذهنموکه زنده شه برام رویای عشقصدای تو موسیقی زندگیدستای تو تفسیر دستای عشقبا خنده هات منو ببر تا جنونکه شوق دوست داشتن تو قشنگهپیراهنت طعنه زده به دریاآبیِ پیراهن تو قشنگه! صدام بزن تا ناز نسترن ه...
یک عمر از ترس و عذاب گور گفتیبا فهم و با ایمان خود هی زور گفتیجز هرچه خود می خواستی را زشت دیدیبر روی باورهای مردم خط کشیدی!با اسم حق کُشتی کسی را در سکوتشمادر به بغضی بی صدا؛ دختر... سکوتش...در منطقت احساس را انکار کردیبعد از نمازت باز استغفار کردیبهتان زدی گفتی که حکمت داشت کارتبیزارم از این دین و از پروردگارت! پروردگاری ساختی از جنس وحشت! افراط یعنی: فهم در شکل جهالت! در راه حق فتوا ندادی جز به ناحقاما بدا...
تو که چادرنمازت قصه گوی صبح فرداستتو که غوغای چشمانت ترنم هایِ دریاستتو که بی کینه هستی، سبز از آواز رودیتو که در شعرهایم طرح یک خورشید بودیتو که با هر قنوتت ماه می بخشی به مردمتو که تنهایی ات شد جویباری از تبسمتو که پاکی تو که صافی شبیه نبض شیشهتو که زیباترین رویای من بودی همیشهخبر داری مرا دیوانه نامیدند مردم!به حال و روز من یک عمر خندیدند مردمخبر داری تمام شعرهایم سوخت بی تو!خبر داری؟ خبر داری صدایم سوخت بی تو!...
دیدی خدا با قصه ی ما مهربان بود!دیدی قفس یک راه سمت آسمان بود! دیدی برای ما چه خوابی دیده بودند!بی رحم ها پرهای ما را چیده بودند! دیدی تو را از من جدا کردند آن ها! با ما دورو بودند! نامردند آن ها! یادت می آید دوست ها دشمن شدند و...بر بغض ما مشغول خندیدن شدند و...بستند هر راهی که می شد باتو باشمدلسنگ ها می خواستند از هم بپاشم! خانم! هرشب گریه می کردم برایت!در بغض من می ماند هرشب ردِ پایت! هرشب کنار آسمان بی خواب...
هی می زنند آتش زخمی به جان مامی سوزد از همین غمِ بد استخوان ماگاهی اگر غریبه به ما زخم زد چه باکما را نمی کشند مگر، دوستانِ ما!▪️شاعر: سیامک عشقعلی...
ابروقاجاری چشم سیاه من!دلبر کاشانی من! ماه من!ای دلیل حال خوب لحظه هامعشق تو شیرین ترین گناه منخانم همیشه ی ترانه هام!نون پایان همه بهانه هام!مالک تمام هرچی که دارمبا تو من خدای عاشقانه هام!اومدم تورو با قلبم ببرم!خوش به حالم که تویی همسفرم!تو دلت باشه باهام ترسی نیستتو که پشتم باشی من صدنفرم!یه جوری عاشقتم تورو می خواممجنونم نمی رسه به گرد پام!پر شر و شورم و یاغی و حسودسر تو طالب جنگ و دعوام!تو یه تفسیر قش...
پایان سبز ماجرامی توخانم خوب شعرهامی توهرچی که دارم مال چشماتهمی پرسن و میگم خدامی تو!تو اومدی با ماه، با خورشید قلبت به رویاهای من تابیدبا تو به قدری خوب شد حالمحتی زمین با شوق من خندید!با تو همه جای جهان خوبه!هر ساعت از عمر زمان خوبه!پاداش صبرم باتو بودن بودخوشحالی بعد از امتحان خوبه!من با تو از تنهایی بیزارمزیبا میشم اسمت رو می آرمترجیح دادم عشقت رو به دنیاهر روز بیشتر دوستت دارم!از اون روزی که دل بهت دا...
با تو می رقصم یک روز در شکوه آزادی!پا به پای این شعر و حس خوب آبادی!روشن از دشت و چشمهسبز از عطر امیدبا تو می رقصم یک روزاز خیابان تا خورشید!می رسد با هر غصهروزهایی سبز از عشقمن تو را خواهم بوسید در هوایی سبز از عشقسفره های این مردمگرم از نان خواهد شدمی رود محدودیتسخت، آسان خواهد شد!دلخوشی خواهد پیمودکوچه ها را سرتاسرما ترانه می خوانیمباز هم با یکدیگربغض ها با یکرنگیمشت ها با همراهیماه بیرون م...
دوری و تهران بی تو با من جنگ دارددر کوچه هایش با هوایت غرق دردماین روزها حالی نپرس از من که بدجوراین شهر را یک شعر سرخ از غصه کردمبعد از تو حسرت شد برایم مهربانیاینجا تمام مردمش قهرند با هماز ازدحام پوچشان پیداست غربتحس می کنم اینجا فقط تنهاست آدم!دور از منی... دور از منی که عاشقانهگاهی کنارت در خیالم می نشینمهرجای این دنیا که باشی باتو هستمهرچند با این فکر هم غمگین ترینم!از شهرری رد می شوم با یادت هرروزمیدان آزادی...
سلام از من به دشت کربلای عشقمنم عباس! مرد باوفای عشق!سلام از من به مشک و نهر پر از خوندوباره عشق لیلا شد و من مجنونسلام از من به لب هایی که خشکیدندبه طفلانی که مثل بید لرزیدند!سلام از من به آن گهواره ی خالیو دلگیرم از آن مردان پوشالی!از آن هایی که بر ما راه را بستنداز آن ها که به ظاهر اهل حق هستند!حقیقت را چه بی شرمانه می کشتندو صاحبخانه را در خانه می کشتند!سلام از من به پرچم های غمگینیکه سرخ از درد شد با جهل...
من بغض ها بسیار و خیلی کم تبسم دیده بودمچون زندگی را مثل دریا با تلاطم دیده بودمآتش گرفتم از غمم هرروز هرشب لحظه لحظهبی رحم بودن های بد از دست هیزم دیده بودمهرجا نگاهی خسته دیدم خنده بخشیدم همیشهبا هر سلامم طعنه های بی علیکم دیده بودمباچادری از نور آمد درشبی سرشار از غربتشاید من او را قبل ترها در همین قم دیده بودمخندید... از اندوه من رویید یک خورشید زیبادرچشم هایش تا خودم را عاشق و گم دیده بودمنوشیدم از چشمان او لبخن...
ممنونم از تویی که رویامو زنده کردیمدیونتم همیشهخانم خیلی مردی!توو روزایی که هیچکسدرد منو نپرسید مرحم شدی و دستاتبخشید عشق و امید از آدمای این شهر هی زخم خورده بودمتلخه ولی بگم کهقبل از تو مرده بودم!قلب منو به مرزمرگ و جنون کشوندنآیدین منم که دیدمشعرامو می سوزوندناین سمفونی همیشهتکرار بی کسی بود گردابی که توو بهتشخورشید میشه نابود من شاملوی خستهاز عشق و خنده بودمیک عمر با غرورمتنهایی مو سرودم...
آرامش این باتوبودن خیلی زیباستهر لحظه ای که باتو هستم شکل فرداستمن با تو حس کردم خدا نامهربون نیستدارم کنارت هرچی از دنیا دلم خواست!رویامو با عشقت شروع کردم همیشهانگار هزار ساله که در من داری ریشههرکس که زخمی داره از دنیا و اهلشیک روز یک جا یک نفر دنیاش میشه...تو پا گرفتی در وجودم، فرق کردمانقدر زن بودی که فهمیدم یه مردم!قبل از تو سرد و پوچ بودم مثل یک گورمن از خودم رفتم که هرگز برنگردم!من روزهای سختی پشت سر گذاشتم...
بی تو شکستم با خود، در به درت بودم...گرچه نبودی اما، همسفرت بودمبغض و جنون در من؛ با یاد تو می خواندم:شب به گلستان تنها منتظرت بودم◾ شاعر: سیامک عشقعلی...
با من بمان تا خنده هایم جان بگیردنگذار عمرم در غمت پایان بگیردچیزی ندارم جز همین دیوانه بودنبا ماندنت شاید سری سامان بگیردسیلم که یک دریا جنون در سینه داردای وای اگر با بغض سرگردان بگیرد!یعقوب می ترسید با این فکر، روزیمصری شود یوسف دل از کنعان بگیرد!با من بمان این لحظه ها را کنج غربتبدجور غمگینم... بگو باران بگیرد...چون کودکی بی تاب هستم مادرش کاشاو را در آغوشش همین الان بگیرد!می ترسم از فردا که شاید رفته باشی...
آسمونم غرق لبخند شوق خورشید و تب ماه...می گیرم دستاتو خانم!عشق؛ من؛ تو؛ حسبی الله!تیر مهرت خورد به قلبماین شروع سرنوشته!اومدی با برف با دیبودنت اردیبهشتهگرمم از آتیش عشقتکوره ی مردادم آره!اینقدر شیرینی که منتا ابد فرهادم آره!ای دلیل خوب بودناولین و آخرین عشقخیلی خوشحالم از اینکهباتو شد سهم من این عشقصبر کوهم! خشم دریا!رنگ موجم! جنس شیشه!گرم و جاری، شاعرانهدوستت دارم همیشه!از قنوتت پر گرفتمسبز شد...
شیرین من! ای دلربا! ای خوب دلخواه!خانم! ای کاشانی زیباتر از ماه!یاس امین الدوله باشم کاش هرروزوقتی که می آیی تو با لبخند از راه...خوشبو کنم حال و هوایت را به شعریخان دلم هستی و من یک رعیتم؛ آه!زیبایی ات از حسن یوسف کم نداردعاشق که باشی می روی با سر به هر چاه!پروانگی یعنی همین: من با تو هستم!مهمان شوقم باش با قلبت هر از گاه...◼ شاعر: سیامک عشقعلی...
بی خبر هستند مردم، بی خبرمانده در قلبم جنونی سینه سوز!شعرهایم را به آتش می کشددختری که دوستش دارم هنوز...▫️شاعر: سیامک عشقعلی...
دشت گل آورده ای با روزهای باتو بودنمن شکفتم غنچه دادم در هوای باتو بودنباتو باور کردم این را، زندگی گاهی چه زیباستیادگاری شد برایم ماجرای باتو بودن!🟩 شاعر: سیامک عشقعلی...
چشم هایت دوباره باز کن با بوسه هامای دلیل خوب این دلدادگی صبحت بخیر!من معطر می شوم با خنده هایت؛ تا ابدسبز از گل باش، سبز از سادگی؛ صبحت بخیر!🟩 شاعر: سیامک عشقعلی...
گفتی بنویسمت غزل می خواهی!غمگین شده ای و راه حل می خواهی!بوسیدمت از بهانه ات فهمیدمانگار فقط کمی بغل می خواهی!🟪 شاعر: سیامک عشقعلی...
گفتی بنویسمت غزل می خواهی!غمگین شده و راه حل می خواهی!بوسیدمت از بهانه ات فهمیدمانگار فقط کمی بغل می خواهی!🟪 شاعر: سیامک عشقعلی...
زندگی را زندگی کن!با عبورت، بی بهانهتا ابد در این تکاپو مثل رودی جاودانه،آسمانت سبز از عشقلحظه هایت رو به فرداخنده باشد میزبانتگرم باشی مثل دریا▫️شاعر: سیامک عشقعلی...
ای حضور دلمرده!ای هوای افسرده!رنگ غصه شد سالت...رفته ها چه بی رحمند!اشک را نمی فهمند!مانده زخم بر بالت...می رسد بهار از راهبعد از این غمِ جانکاه،خوب می شود حالت!▫️شاعر: سیامک عشقعلی...
بخند! زیبا شو!طلوع فردا باش!رها شو مثل کوهغرورِ دریا باش! نترس از صخره!نترس از تردید!بتاب بر دیروز!برقص با خورشید! نگو نه راهی نیست!بگو که امکان هست!که بعدِ هر سختی،همیشه آسان هست و زندگی رسمی ستشبیهِ نقاشیتو طرح می ریزیتو رنگ می پاشی به نام دلبستنبرای خوشبختیبرای فتح نوربجنگ با سختی تو رازِ بودن رااگر بلد باشینمی توانی با/خدات بد باشی از این شکستن هاعبور خواهی کرددر آخرش حسِ/غرور ...
ما دوتا یاغی بودیماز همون روزای بد!غربت و بی کسی مونمشت اول رو که زد... ساز خریدیم زندگیواسه ما کوک نشد!هیچکسی به بغض ماحتی مشکوک نشد! خوبیش اینه که با همروزای خوب ندیدیم!خیلیا مارو زدنتا با هم قد کشیدیم! تووی سمفونی مامرده بود آرزومون!من شدم آیدین و توبغض کردی توو جنون! چی شد آق منگولیا !!بین اون صدتا داداشیکی شون فرمون موندقصه مون مرد نداش[ت] باتو از نازی آبادتا خودِ میدون شوش،گاهی وقتا رد ...
جنگ قصه ی ماست در تکرارمی خوریم به اولین دیواردخترم! به خدا زندگی زشت استروز خوب دروغ بود انگار...◾شاعر: سیامک عشقعلی...
هر روز ما را می کشد یک ترس، تشویشگاهی نبود آب، گاهی هم گرانی!بی زندگی هر روز درگیریم با مرگ هر روزمان شد یک بلای ناگهانی!◾ شاعر: سیامک عشقعلی...
از حال دلم کاش خبر داشته بودی،ای بی خبر از من که قرار دگرانی!هرچند نشد باتو بچینم غزل از عشقباز از تو نوشتم که نبینی و نخوانی...▫️شاعر: سیامک عشقعلی...
اگر بر روی لب، لبخندها دارمغمی ناجور در این بندها دارم من عمری شب به شب از کوه می آیممن از تکرار یک اندوه می آیم تو از من شعر می بینی غمم را نه!غزل ها را تو می چینی غمم را نه! من آن گورم که غم دارد و در ظاهرکسی چیزی نمی داند از این شاعر مرا در من بخوانی خود نمایان استکه بم در هیبت بیجار ویران است! مرا در من بخوانی مرگ خواهی دیدهزاران لاله از این قصه خواهی چید به کامم خنده هایم طعمِ خون دارد( و می گفتند این شاعر جنون دارد...
دلت هرجا هوامو داشت برگرد!من این عشقو بدونِ تو نمی خوام!به جز آغوش گرمت هرچی باشه/توو این دنیا به جون تو نمی خوام!▪️سیامک عشقعلی...
نه! این بهار هم آبستن هیچ لبخندی نبود!قبل از اینکه دست هایم در آغوشم یخ بزند،مرا دوست بدار!شاید شکفتم!▫️سیامک عشقعلی...
مرا به سرو تشبیه نکن!وقتی دهانم بوی گل های یاس می دهد در پاییز!من رود نیستم!آسمان هم نبود م!من سرگردان ترین واژه ام؛در کتابی که هیچ کس آن را نخوانده!▫️سیامک عشقعلی...
خانم! حرفی هست می خواهم بگویممن... راستش... این روزها بی تاب هستماز دور هم گاهی که می بینم شما رامی لرزد از یک شرم شیرین قلب و دستم شاید جسارت می کنم اما عجیب استهی... چندباری خوابتان را دیده ام منبا اسمتان شعری نوشتم تا بخوانید چون اسم تان را از کسی پرسیده ام من اخلاقتان را خوب می دانم و اینکهگاهی کمی دلتنگ در فصل بهاریدحافظ که می خوانید غمگین می شوید و حتی خبر دارم چه عطری دوست دارید با فکرتان شب تا سحر بیدار هستم...
بگذار بنوشم تب چشمِ عسلت رایک لحظه بپوشم گل خوشبو! بغلت رااز هرچه که زیباست به قدری به تو دادندپیدا نکند هیچکس اینجا بدلت را▫️شاعر: سیامک عشقعلی...
با پنجره ها بخوان سرود از تبِ رودخورشید شو! عاشقانه لبخند بزن! غم می رود از حوالی ما، به خدا!بی علت و بی بهانه، لبخند بزن!▫️شاعر: سیامک عشقعلی...
آیینه می رقصید با اعجازِ نازتدر من تمنا غنچه ای زد سارقم کرد!دیدی مرا یک لحظه، چشمم را گرفتمزیبایی ات بی رحم بود و عاشقم کرد▫️شاعر: سیامک عشقعلی...
صبح شد! یک بار دیگر زندگیبار دیگر لحظه هایی سبز ترمردمی عاشق تر از یک دشت گلدر کنار هم، صفایی سبز تر!صبح شد! لبخند می آید به بارآسمان بوسیدنی تر می شودسادگی با نور می رقصد و عشقبا تو، با من، دیدنی تر می شود▫️شاعر: سیامک عشقعلی...
عاشقم! تازه ترین سرخیِ گیلاس منم!مثل هر شیشه ی باران زده، حساس منم! عطر پیراهن من مانده در آغوش زنیاو که در دشتِ خیالات تو شد یاس منم! خاک پای تو شدن قصه ی هر شعر کسی ستزیر این خاک ببینی اگر الماس منم! باز می بویمت ای غصه ی زیبا که هنوزشاعر چشم تو آن مردِ پر احساس منم! شانس دارید که شش آمده در طالع تانیک ترین یک شده در روی همین تاس منم...▫️شاعر: سیامک عشقعلی...