شعر
زیبا متن: مرجع متن های زیبا و جملات شعر
شعر..
مادرم احساس بود و بی پدر بار آمدم
خوش نشینم عشق بود و سوی دربار آمدم
من رفیق شاه بودم خنده بر لب های او
چون بکردم انتقادی چشم او خوار آمدم
بعد از آن آواره گشتم کوچه و پس کوچه ای
سردی این روزگار و گرم پیکار آمدم...
گذری خواهی کرد..
بر گلستان کسی گر گذری خواهی کرد
یک دم آرام بشین در نفسش
تا نفسی تازه کنی
شاید آن گل به هوایت
نفسش را به تو آغشته کند
ازین باغِ سبز، گُلی میرسان
در آرامش کوه آسمان
نگاه کن، چه می گوید طبیعت
سرسبز و زیبا، بی نهایت
جان بخواه ازین هر دو، زندگی بس ارزشمند
در روزگارِ کوتاهِمان، هستیم با بلند قامت.
غزل قدیمی
مثالی میزنم از آن نگاهت /از آن عاشق کُشِ بی اعتنایت
همان چشمان معصوم و پر از عشق/ک در وصفش نمیگنجد مُشبِه
در آن چشمان پر نورت منه کور/شدم بینا نشو یک دم ز من دور
یک نظر بنگر ب من ای دلربایم/تو هستی و تو هستی در خیالم
ساز...
از من ترانه
یا یک سرود عاشقانه
در زیر سایه، در لپ گیلاس
در روی آلو، در یک نت خاص
روزت پر از مهر
آوای باران
دستان تو سبز
همچون بهاران
لبریز از شور
سرریز شادی
باشی همآره
خورشید رخشان
شهناز یکتا
تنها شاعر مرده این شهرم که بر گور شعرم روضه می خوانم
عشقم به شعر بی پایان است
زندگیم را به شعر تقدیم کرده ام
و اگر از دنیا رفتم، امیدوارم
سرایان بعدی برای شعرم ادامه دهند
من قلم خود را روی سفره عشق گذاشتم
و با قطرات خونم، شعرهایی...
شعر
آخرین شفای اندوه
آدمی است...
سودای عشق ما، دگر رونق ندارد
جان در سینه ما، دگر رمق ندارد
حلقه دستان یار غایت آرزوها
غروب عشق ما، دگر شفق ندارد
اغیار شدند یاران ، درگذر دوران
گل باغ عشق ما، دگر طبق ندارد
جان سحر ،گریست ز وعده دیدار
طلوع عشق ما، دگر فلق ندارد
خیال...
بغض شعرم بی امان فریاد میزد واژه را
تا بسازد قصه ای از غصه ای پر ماجرا
حس ِ دلتنگی و غم تا عمق جانم می دود
مرگ هم پاشیده اینجا وحشتی بی انتها
گم شدم در این حوالی در هوای عاشقی
سایه ام در گوشه ای فریاد میزد بی...
شبی زنی شعرهایش را سوزاند
و برای یک دیدار ساده
از پنجره ها گذشت
آشفتن خواب ، کار ساده ای نیست
وقتی پلک هایت
خسته از سایه ای سنگین است
مرا ببین...
غریب تر از هر آشنای دیروزم
و این شعرهایی که می خوانی ،
حاصل بیخوابی های هر شب...
قلب من دیگر به لب هایت ندارد اشتیاق
تا به کی در زیر تیغت جان سپارم با فراق
گر چه از هجران تو جان در تنم پر می زند
مثل جای خالی عکست به دیوار اتاق
در دلم دارم هزاران آرزو هر شب که باز
یاد من از خاطرت افتد...
خواستم یوسف بمانم تا ابد
خواستن آن قدرها ممکن نبود!
دست آدم سیب چید از وسوسه
جد ما یک لحظه را مومن نبود...
▫️شاعر: سیامک عشقعلی
بانوی عشق
دوباره رهگذر کوی عشق می آید
صبور حادثه دلجوی عشق می آید
گمان کنم که غزالی رمیده در راهست
کنونکه از پی اش آهوی عشق می آید
گرفته عطر ختن دشت بیقراران را
شمیم دلکش گیسوی عشق می آید
برای سایه محمل چه بهتر از اینکه
میان قافله...
دربند تو بودن
پا بند هوا و هوسم کردی و رفتی
درگیر هرای جرسم کردی و رفتی
گفتم که لب بام تو پرواز نمایم
زندانی دنج قفسم کردی و رفتی
چیدی پر و بالیکه تمنای تو را داشت
با داس مرارت هرسم کردی و رفتی
ای مخمل آغشته به عطر...
ببار ای ابر رحمت
مرا بگذار تا دلواپس احوال خود باشم
اسیر سایه روشن هایی از تمثال خود باشم
دلم خالیترین پس کوچه لبریز حیرانی است
غروب هر خیابانی که مالامال خود باشم
نمی فهمد کسی غیر از تو راز قصه ی ما را
تو هم بگذار تا اینکه خودم...
من و روایت غم؟
نوای ساز جرس می رسد به گوش دلم
هرای راز و نفس می کشد سروش دلم
اگرچه دست تو همراه شانه هایم نیست
صدای جاز تو پس می دهد به دوش دلم
کشیده بال و پرم را ندیدن رخ دوست
بلای فاز قفس می نهد به...
هرجا که گاهی خسته بودی...
خندیدنت هرجا که شد آه!
هرجا که قلبت را شکستند
در کنج زندان یا تهِ چاه،
یادت بماند فتح با ماست!
لا تَقْنَطُوا مِنْ رَحْمَةِ اللَّه...❇️
▫️شاعر: سیامک عشقعلی
❇️ قرآن، سوره ی زمر، آیه ی ۵۳
یاد می گیری سخت و محکم باشی و احساس را از چرخه ی زندگی ات، خارج کنی؛
وقتی بارها زیرِ رگبار مشکلات و مصیبت ها و لابه لای سخت ترین ثانیه ها، در حالی که عمیقا کم آورده ای؛ به اطرافت نگاه می کنی و می بینی که بی پناهی...
هر زمانی دفتر قلب مرا وا می کنی
نقطه نقطه نام خود هر گوشه پیدا می کنی
التماست می کنم برگرد و دستم را بگیر
من نمی دانم چرا امروز و فردا می کنی!؟
چشم خود را از نگاه من گرفتی بی وفا
برکه ی دامان خشکم را چو دریا...
اگر ویرانه ام از غم به غم آبادِ آبادم
دلم گر شد اسیرِ عشق جانا سروِ آزادم
نگاهم خیس و غمباراست اگر درکنجِ تنهایی
تو گویی چون شَباویزَم که با اندوه همزادم
ز سوزِ هجر می سوزد پر و بالم چو پروانه
از آن ساعت که یکباره به دامِ عشق...
وقتی که ملاک قدر انسان پول است
ابزار فریبنده ی شیطان پول است
با این همه بهترین محک در دنیا
از بهر شناسائی یاران پول است
کبر و طمع و حسد که در انسان است
اسباب و اساس و اصل هر عصیان است
با این سه ؛ جحیم و نار و دوزخ بر پاست
چون این سه ؛ صفات پیرو شیطان است