متن عشق
زیبا متن: مرجع متن های زیبا و جملات عشق
وقتی چشم در چشمش شدم،
دست و پایم را گم کردم...
چشمانش در زیر آن نور درخشان آفتاب، عجیب می درخشید و رنگ خاصی داشت...
با نگاهش در آن هوای سرد پاییزی، حرارت داغ و آتشینی به وجودم پاشید...
تپش قلبم را بالا برد...
در زیر باران،
از درون داغ...
عشق...
یعنی تو، در زیر باران
یعنی من، گم شده در میان نامردان
یعنی تو، با درد های فراوان
یعنی من، به همراه یک درد بی درمان
عشق؛
یعنی من و تو، به همراه حرارت آتشین دست های مان...
عشق؛
یعنی من و تو، به همراه بوسه های داغ لب...
در مسیر تاریک روبه رویم،
دو تیله ی عسلی،
چشمان به رنگ شبم را در یک نگاه،
تسخیر خودش کرد.
عسلی چشمانش تسخیر کننده ی سیاهی چشمانم بود.
دلبر؟
قدر چشمانت را بدان،
عشق در نگاه اول کم چیزی نیست...
جرعت یا حقیقت؟🤨
+ حقیقت!✌🏻
عاشق شدی؟!😃
+ نه!✨
پس چرا توی همه ی متنات می نویسی به نام کسی که یک جفت چشم سیاه را در یک جفت چشم عسلی خلاصه کرد؟
+ آخه حس ما از عشق گذشته... (:
می گویند:
تنهایی در پس سیاهی شب،
در زیر نور ماه،
با چشمانی پر از اشک،
با دلی پر از درد،
از رفتن معشوق است و از دست دادن عشق...
اما نظر من چیز دیگریست...
به نظر من...
چشمانی پر از اشک،
دلی پر از درد،
خنده ای پر از...
عشق...
طعم شیرینی است که با چیزی شیرین تر از عسل چشیدمش...
عشق...
مرا با تمام وجود؛
اسیر دو تیله ی عسلی به رنگ عسل کرد...
که هنوز که هنوز است رنگ چشمانش،
برق چشمانش،
حالت نگاه کردنش برایم گنگ و مبهم مانده است...
و عشق را در یک تو...
نه مجرمه،
نه دزد،
نه کلاه بردار،
نه قاتل،
نه خلافکار،
نه مافیایی،
نه ساقی،
نه معتاد...
فقط جرمش اینه که دلمو دزدید...
کلاه قلبم و برداشت و از خط قرمزام عبور کرد...
قاتل عقلم شد و احساسم و زنده کرد.. .
ساقی چشمام شد و وقتی خمار بودم برام...
زندگی را در چشمانت خلاصه می کنم...♥️
عشق را در نگاهت معنا می کنم...♥️
امید را در حرف هایت پیدا می کنم...♥️
قلبم را در دستانت می بینم...♥️
تپش قلبم را بند صدای طنین اندازت می کنم...♥️
و در آخر خودم را در یک تو می بینم...♥️
☔️♡ - اصلا حواست هس؟!
+ آره دارم گوش میکنم...
- چی داشتم میگفتم؟
+ میگفتی که... خب...
- دیدی گوش نمیکردی!!
+ ببخشید...
- همیشه همینو میگی!
+ آخه... چشمام که رو صورتت
قفل میشه بقیه ی حسای
لامسه مو از دست میدم :) 💦
دیالوگ طوری
نویسنده: ریحانه...
رفتی بدون یک خدا حافظی ی دیگر
من ماندم و سیگار و دود و برج خاکستر
نام تو را در گوش من هر روز می خواند
این عشق کهنه این زبان حال خنیاگر
حالا بدون تو من و این خاطراتی چند
تنهایی و سیگار و شعر و برگی از دفتر...
به آتش گفت :
نسوز تا کمی آرام بگیری
آتش گفت :
آنگاه تو
شبهایت را چگونه گرم خواهی کرد؟
و از آن پس نیز ، اندوه
شومینه عشق را
روشن نگاه داشت...
جلال پراذران
مرد من!
من هماره مبارزه می کنم
و مبارزه می کنم
تا زندگی ظفر یابد
تا درختان جنگلها برگ بر آرند
تا عشق به خانۂ مُردگان در آید
که فقط عشق می تواند
مُردگان را به حرکت در آرد!
سعاد الصباح
مترجم: طیبه حسین زاده
♡•°بیا و زیر چتر من پناه بگیر!
نمی خواهم باران عاشقت شود.
می خواهم از عشق من تر شوی:) •°
•°دوست داشتن چشم هایی که گمراهت کرد، نامش عشق نیست❌
عشق مقدس تر از این حرفهاست!
این وصله ها به دامن پاکش نمی چسبد♡•°