متن عشق
زیبا متن: مرجع متن های زیبا و جملات عشق
حالاکه قلب من ازقلب توجداست انگاری جسم من بیهوشه توکماس
از پروانه عشق می آموزیم،
از مورچه، تلاش و کاوش و
از طاووس، زیبایی و شکوه را...
از لاک پشت، طول عمر و
از سگ، وفا،
تیزبینی و بلندپروازی را هم از عقاب!
...
انسان!
آی آدمی!
ای اشرف مخلوقات خدا!
پس چه چیزی از تو بیاموزیم؟!
شعر: بندی علی...
من که میدانم دلت خوش روزگارت عالی است
در کنار من ولی جایت همیشه خالی است
بعد تو با درد این غصه نمی آیم کنار
زندگی بی تو برایم قصه ای پوشالی است
تا که بودی زندگی رنگین کمان عشق بود
طرح بی روحش کنون مانند نقش قالی است
در...
ای فلک گرمن نمیزادی اجاقت کور بود؟
من که خود راضی به این خلقت نبودم،زور بود!
محمد عاشوری
گفتمش مونس شب هایم تویی
تاری از زلف سیاهش را داد
موقع رفتن ب همه یادگاری دادو به من انتظار سر راهش را داد..
گفتمش مینشینم همه عمر را ب انتظار..
امد سایه اش ب سنگ مزارم او بی وفایی نکرد.،
من وفادار ب او ماندم ،عمرم ز انتظار امدن...
آتشم کشیدی
با کبریت عشقت ،
ولی
تو مگر نگفته بودی
این کبریت
بی خطر است ؟!
ازوقتی که برآورده نشدی دیگه نکردم آرزویی تواعتبارقلب عاشق بودی دیگه ندارم آبرویی
عطرخوشبوی حرم پیچیده توی سرم حس میکنم پرندم صاحب بال وپرم یه پرنده عاشق بادل صاف وصادق که لطف رب دوباره شده شامل حالش ازوقتیکه به سمت حرمتون رسیدم شیرینی حضوربادل وجون چشیدم
نبودی در فراق شانه هایت
ب هر خاکی رسیدم تکیه کردم!!..
خود تو چه در جان داشت؟؟
روح من ز خود تو باز جان گرفت!!!
المیرا پناهی درین کبود
گفتند :چرا تنهایی ؟از تنهایی خویش ب جمع ما بیا…
دگر نمی دانستند من در تنهایی خود ب عهدم وفا دارم..
در محفل آنها باشم ،خیانت ب قلبم کردم..
نویسنده المیرا پناهی درین کبود
دانش اندوخته علم روانشناسی
حسرت را لحظه ای معنا کردم ک.,,
پای چوب دار بردند،
گفتند کلام آخر ..
گفت مادرم را برای آخرین بار در اغوش بگیرم..
ب مادر گفتند ،کلام آخر ،،
گفت :آزادش کنید ب جانم..
ته حسرت می شود اغوش مادر بغض مادر برای دیدن ،دوباره جان فرزند در اغوشش...
ای ک حسرتت نشسته ب دلم
عمرم ب انتظار تو چگونه زندگی کند
عمر من ب انتظار تو نشسته است ..
هر چند می داند این آینده بی ثمر است..
چشمانم گریه بست است ،ب کدامین وفایش این چنین می باری؟؟
چشمانم گفت :من زبان تو هم در اوج دلتنگی...
غم دلتنگی را زبان نمیتواند شرح دهد..
غم را از چشم بخوان ،چشم زبان دل است..
دل هم زبان قلب
قلب ز عشق می تپد
دل ز عشق تنگ می شود
چشم زعشق می بارد
زبان و دهن ز عشق لال می شوند..
از اعماق چشمانم بخوان اوج دلتنگی را...
گاهی بی هوا با این ک دارمت در کنارم باز این دلم ،دلتنگت می شود..،
در وجود خود چه داری...
ک من وجود خود را در جان تو می بینم ..
جان جانان من..
جان ب جانمم کنند ،جااانم تویی،، جانااانم
نویسنده:سرکار خانم المیرا پناهی درین کبود
دانش اندوخته علم...
خطاب به خواهر و برادر کوچکترم:عزیزانم، من از شما بزرگتر هستم و زندگی در این دنیا را چندسالی زودتر از شما تجربه کرده ام، پس راهی را که درآن قدم می گذارید، قبلا پیموده ام، شما در طول زندگی تان بیشترین ارتباط را با پدر و مادرتان خواهید داشت، پدر...
وقتی تو هستی خودمو گم میکنم
یادم میره کجای زمان وایسادم
یادم میره اصن کی هستم
میشم یه دنیایی از شور ، انگاری دوتا بال دارم که تو آسمون چشات اوج میگیرم
خطای صورتم محو میشه ، پاهام از زمین کنده میشن ، تو خیالم به اسارت بازوهات درمیام و...
عزیزترینم
تو همان تک ستاره ی دلربای آسمانی
که بنا به قسمت و تقدیر
یا به پاداش گناه و تقصیر
مرا در سیاهی شب های درخشان چشمانت
افسون کرده ای...!
بودنت چقدر زیباست،
ماه من!
دلربای درخشان من،
در آسمان دلم بتاب
که تابیدنت
عشق و امید و زندگی را...
انسان غمگین دنیا را زیبا تر می بیند .
عزیز حسینی