متن غمگین
زیبا متن: مرجع متن های زیبا و جملات غمگین
🐺 میدونی...بعضی وقتا باید قبول کنی ته همه ی قصه ها به خوبی و خوشی کنار هم زندگی کردن نیست ♡︎🚶♀️ 𝘬𝓲ꪖʇ
چقدر با هم غریبه ایم، چقدر دوریم، چقدر فرق داریم؛ کودکی ک بزرگسالی اش منم یا منی ک کودکی ام او بوده است...
رماد
رفتن سخت است، مجبور شدن ب رفتن سخت تر! دل کندن سخت است، بی خداحافظی دل کندن سخت تر! بغض سخت است، با بغض خندیدن سخت تر! چمدان بستن سخت است اما وسیله ای نداشته باشی ک در چمدان بگذاری سخت تر! خیلی سخت تر!
رماد
بودی دلبرم‡
با رفتنت خورد شدم ∞
با خورده های این دلم چه کنمⁿ
کاش بودی ومی دیدی
شبی که از کنارم رفتی ،تمام خاطرات باتو بودن را به آتش کشیدم
حتی خودم را
باور نداری از قلب سوخته ام بپرس حجت اله حبیبی
باران
باران ،شست تمام دلتنگی های کوچه وخیابان ها را
ولی
چرا
غم واندوهت همچنان
چسبیده است بر سینه ی بارانی من....
حجت اله حبیبی
وای از آن روز ک زخمِ تازه ترمیمِ دلت ب خاطره ای گیر کند...
می سوزد
باز می شود
خون می آید
و اگر برای بهبودش کاری از دستت بر نیاید قطعا عفونتش ت را خواهد کشت.
و من یک مُرده ی نبض دارم...
(: بعد از یه زمانی...
دیدم ناخودآگاه شروع کردم مثلِ تو حرف زدن!
مانندِ تو قدم زدن...
دیگر تفاوتی بینِ ما نبود!
درست لحظه ای که تو دیگر کنارم نبودی! :)
نویسنده: nazanin Jafarkhah
چجوری بهش فکر نکنم؟
من مثل ادمیم که یه جایی از بدنش درد میکنه
اون مگه میتونه به دردش فکر نکنه،که من بخوام به تویی که بند بند وجودم واست درد میکنه فکر نکنم؟
صبح 🌝تا شب🌛 پول 💰لازمه منو میبینه میفته یادِ دلار💵💸 و هی یادش میره چطوری😎 رفته چطور به باد داده پلا 🌉رو خیکی خسته عضلات شله تیریپ خز و لش کج کوله خودش درگیر عن 💩و الکله🍻 بعد میخواد مشکلِ منو حل کنه😅❌
بعضی وقتا وضعیت انقد قرمز نیست که آژیرو بکشن
اما همون آژیر وقتی به صدا در میاد خیلی از وضعیتا رو قرمز میکنه
پس یه وقتا بهترین کار سکوته و سکوت یعنی قهر
بعضی موقع ها هم همه چی هست بجز اونی که باید باشه مثلا یه بچه تنها که...
بهار آمد
ولی بهار من چنان پر گشود
که چشمانم، از ندیدنش، به گل نشست .....
حجت اله حبیبی
وقتی ،
بهارم بودی
با چشمانت پر می گرفتم
تا کهکشان آیینه ها
امّا.......
چه زود ،پرم را چیدی با رفتنت
که حتّی قادر به حرکت نیستم.
وداع تو، تیر خلاص زندگی ام بود ....
حجت اله حبیبی
آسمان نیلی
دریا نیلی
جنگل نیلی
وصورتم نیلی
از بس بر آن کوبیدم که خواب برایم مرگ است ،بی تو.....
نیستیو صداى بارونو بشنوى
نیستیو بعد بارون قدم بزنیمو نفس بکشیمو
عطرخاک نم خورده ى بارون
وجودمونو پر کنه از آرامش
نیستیو خیس بشیم زیر بارونو
از تهِ تهِ دل بخندیم
نیستیو گرماى بدنت سرماى جونمو ببره
نیستیو
اما منم اینجا با صداى بارون . . .
بوى خاک نم...
چه کنم با غم خویش؟
که گهی بغض دلم می ترکد،
دل تنگم زِ عطش می سوزد،
شانه ای می خواهم که
گذارم سر خود بر رویش
و کنم گریه که شاید کمی آرام شوم
ولی افسوس که نیست !
درونِ قفسِ تنگِ تَنم ،
روحِ من آرام نیست
که این آبادیِ ویران شده را
تاب و توان ، رخت بسته
و پریشان تر از اندیشه ی من
این تیره شب ، احوالِ من است.
صحبت از مرگ هم نیست.
صحبت از اندوهی است
که در دلِ من سَر به...
هنوزم توی خونه عطرت حس میکنم
دیوونم کرده مرگت بعدتودق میکنم