گویی مرا شبت خوش خوش کی به دست آتش ؟ آتش بوَد فراقت
باز هم کشته و بازنده ی این جنگ منم که تو با لشکر چشمانت و من یک نفرم
شاید گاهی نشود یادت کنم... اما هرگز یادم نمیرود ک چقدر دوست دارم..️
قلب لبریز از غم امشب صدایت میکنم با اشتیاق دیدنت دل را فدایت میکنم️ برای تنها کسی که عاشقشم ️
از همه سو به تو محدودم
ناگهان آمد و زد آمد و کشت آمد و برد او فقط آمده بود از دل ما رد بشود
تو را من چشم در راهم شباهنگام گرم یاد آوری یا نه من از یادت نمی کاهم تو را من چشم در راهم
در گستره ی بی مرز این جهان تو کجایی ؟ من در دوردست ترین جای جهان ایستاده ام کنار تو تو کجایی ؟
تو چه دانی که چهها کرد ،فراقت با من ...!
ﺍﻧﺴﺎﻧﻬﺎ ﺷﺒﯿﻪ ﻫﻢ ﺗﺤﻤّﻞ ﻧﻤﯿﮑﻨﻨﺪ ﯾﮑﯽ ﺗﺎﺏ ﻣﯽ ﺁﻭﺭﺩ ﯾﮑﯽ ﻣﯽ ﺷِﮑﻨﺪ ... ﺍﻧﺴﺎﻧﻬﺎ ﺷﺒﯿﻪ ﻫﻢ ﻧﻤﯿﺸﮑﻨﻨﺪ ﯾﮑﯽ ﺍﺯ ﻭﺳﻂ ﺩﻭ ﻧﯿﻢ ﻣﯿﺸﻮﺩ ﺩﯾﮕﺮﯼ ﺗﮑﻪ ﺗﮑﻪ ...
امشب غمگینانه ترین سطر هارا می نویسم؛ دوستش داشتم! او نیز گاهی؛ دوستم میداشت...
Quand on est aimé, on ne doute de rien. Quand on aime, on doute de tout. وقتی که دوست داشته میشوی به هیچ چیز شک نمیکنی اما وقتی که دوست میداری به همه چیز شک میکنی...
پنهان اگر چه داری چون من هزار مونس من جُز تو کَس ندارم پنهان و آشکارا....
آنکه مسٖت آمد و دستی به دلِ ما زد و رفت خواست تنهایی ما را به رخ ما بکشد!
می شود عاشق بمانیم؟ می شود جا نزنیم ؟ می شود دل بدهم دل بدهی دل نکنیم ؟
سیزده را همه عالم به در امروز از شهر من خود آن سیزدهم کز همه عالم بدرم
هرچقدرم که خوب باشی آخرش ازت یه آدم بد میسازن که راحت تر فراموش شی ...
بگذار که فراموش کنم تو چه هستی ! جز یک لحظه یک لحظه که چشمان مرا میگشاید در برهوت آگاهی ؛ بگذار که فراموش کنم ...
نیازمندیم که یک نفر باشد، انحصارى قابل انتقال به غیر نباشد بیاید و بماند و بسازد
حراج میکنم دلم به قیمت نگاه تو امان که تو نمی خری سکوت پیشه می کنم
تا تو به داد من رسی من به خدا رسیده ام
به اندازه گریه گنجشک دوستت دارم فکر نکن کمه .گنجشک وقتی گریه می کنه ، میمیره! ️️️
باشد بخواب ولی بیوفای من یک «شب بخیر» مگر چند واژه بود!؟
من که بیدارم از جدایی توست تو چرایی به نیمه شب بیدار ؟