متن محمد خوش بین
زیبا متن: مرجع متن های زیبا و جملات محمد خوش بین
من با تو به یک آیین نپیوندم
چرا می خواهی که دلم تقصیر کند؟
در برابر معبود باید کش مکش
کنم
گر جدالیست میان تو و خدا
تو بگو چه خبر است؟ دلت هیچ نمی گوید
اصلا نه کفر است و نه ایمانی ست
من کشاورزم تو زمین اندیشه ها...
من در هر قدمی به یاد تو می افتم
چشم به نگاه هیچ کس نمی دوزم
و من تنها می خندم تنها می چرخم
همه ی اشعارم را تقدیم تو می کنم
تا دل تو را نیز در شعر بیابم
در دامن مرگ، دلم نترس است
هر چند سرد و شکننده است
مرگ حقیقت است، نه ترسی در دلم
در هر حرکت، زمستانی خفته است
اما شعله های امید، هنوز روشن است
بگفت مو بور تو با چشمان میشی
که از هر خوشگلی صد کوچه پیشی
دلم را بردی دیگر فرق ندارد
مسلمانی یهودی از چه کیشی
شب، چشم به آسمان و دلی به جای دور دیگر است
روی شیشه با بخار آه ها، تو را نقاشی میکنم
هر قطره اشک، شعله های ناکامی را بر تخته قلبم جاری میکند
هر نفس، آواز تنهایی را در خلوت شب رقصانده میکند
دستانم با پشت هم روی قلبم غمگینانه...
لعنت به تو بر عشق تو با ذات خرابت
بر خاطره هر لحظه ای از یاد و خیالت
آن قدر که دلم سوخته دگر تاب ندارم
می سوزد و از سوزش آن خواب ندارم
لعنت به شب و خواب من و تخت خرابم
بر اسم تو هم اسم تو هر...
از فراقت شد پریشان گریه می کرد
از دل ابری چون باران گریه می کرد
دلش در آتش عشق تو می سوخت
که او بی حد بی پایان گریه می کرد
آنکس که در این قمار عشق باخت منم
با آتش عشق سوخت و شعر ساخت منم
جانم انگار فقط پای تو باید برود
سیب از تو گرفت پرچم عشق بافت منم
(مرا کمی به بودنت دعوت کن)
به دنیایی که ذهنم را آزاد می کند
به نگاه های تائید کننده نیازی ندارد
روحی می خواهد که جبران کند
هر غصه و درد را
دعوتم کن به آرامش و ذوق زندگی
با پای برهنه در گلهای نرم و خوشبو
دعوتم کن به...
زندگی چون لقمه ی پر طعم و بزرگی است
گاهی آن یک لقمه ی بزرگتر از دهانی ست
که هر لحظه خرد شدن و رشد کردن ست
که اگر لقمه به لقمه شدی بزرگ عالی ست
آنکس که در این قمار عشق باخت منم
از آتش عشق سوخت و شعر بافت منم
از روز ازل زخم خورده از عشق تو دل
سیب از تو گرفت پرچم عشق ساخت منم
خوش بین
غم هایم
از سرم آب گذشته است
دلم
غرق در درد و غم شده است
ناگهان آسمان ها تاریک شده اند
احساس تنهایی در دلم عمیق شده است
در قلبم،
بارانی از خواب های شکسته است
اما مهم نیست،
غم دنیای شما هم بشود مال دلم
لاشخورها با لاشه ات خود کشی کردند
بعد از تو خوک ها به جایت زندگی کردند
بوی تن تو مست کرده بود ابلیس ها را
پشت سر تو پیروانت هم بندگی کردند
در هر کافه و رستوران رویاهام را گرد کردم
از شهر به شهر رفتم، به هر نوک و کنار پرسیدم
تا با خیره چشمانی که گفتی که عاشق چایی و قهوه ام
برای پیدا کردنت تمام مرزها را گذر کردم
در هر لحظه امیدوار بودم که تو را بیابم
با...
تو نباشی !
در هیچ هوایی نمی توانم نفس بکشم
زیرا زندگی بی زندگی شده است
و من دیگر نمی توانم باشم.
در شب هایی که ده سال طول کشیده بودند
در غروب تاریک و درخشش ستارگان
من راه می رفتم با غم و انتظار
دلم پر از پرسش ها بود، بی جواب
از پیراهنمان فراتر می رفتم
با هر قدم یک خاطره جدید، خنده ای دلنگر
احساس سرزندگی و تغییر در...
مجنون کجا لیلا کجا ، عشق بی پایان کجا
دل کجا دلبر کجا عشق میشود آسان کجا
با همه حس ها تو واسم عشق را معنا بکن
دلبر شیرین کجاست فرهاد کوهستان کجا
در قطره ها برق از آسمان ببارد
به جنون غوغا بین مردم بپا کند
رفتارها آرام و عاقلانه شوند
زمین به وجد آید و جان به تلاش برود
در جنون، انسان ها مست و نیکو شوند
آرامش روح در دل هر کس جاری شود
کاش معنای واقعی عقل درک شود...
در خاک قبر تنها من نشسته ام
شعر خزان و باران را در خواب بسته ام
در دیار خاموشی تنها من گوی شعر شده ام
با لحنی بهانه می بافم اشعارم را
با لحظه های خاکستری احساساتم را
با روحی زخمی بر گور شعرم روضه می خوانم
ای گورستان سکوت،...
آتش عشق در دلم روشن ماند
خواب از چشمانم پریشان ماند
لبخندی با لبانم آرام آرام
روحم را به نغمه ی آهنگ آرام ماند
دریا پرشوری در خوابم دیدم
اشک های بی ساحل تا همیشه رویم ماند
تو که باشی همیشه در کنارم
دلم با خوشبختی پر از امید ماند
با عشق بدون هیچ گونه اندیشه و آزمودن، در یک شب آشنا شدم .
پر شدن از عشق و احساس ، باعث شد که کنجی خود را رها کنم
که این آغاز تحول و رشد و هدایت است
شَب و بی داری، شانهٔ مردانه
عَشقِ دیروزم، تو نمی خواهی
مَن و جامم، مَستِ دیوانه
و شِعرِم را، تو نمی خوانی
شَدی بیگانه، که نمی فهمی
غَم و اسرار، از دِلِ دیوانه
تو نمی دانی، شِمع چرا می سوزد
و می میرد، پای پروانه
با محبَتِ هستی تو بیگانه...
شب و بیداری شانه مردانه عشق دیروزم تو نمی خواهی
من و جام می مست و دیوانه ولی شعرم را تو نمی خوانی
شدی بیگانه تو چه می فهمی غم و اسرار از دل دیوانه
تو نمی فهمی شمع چرا میسوزد و میمیرد پای پروانه