مرا از عشق باکى نیست به قلبم گرد و خاکى نیست تو مى ترسى که در قلبت دریغا حس پاکى نیست نه هر کس مست و دیوانه، نگه کن حرمت خانه که دل جاى یه دلدار است مکان اشتراکى نیست چه شب ها بر سر داغت به آب چشم جوشیدم...
چیه این بارون؟ بوش ، صداش ، حسش آدمو مست میکنه؟!
عشق یعنی در میان صد هزاران مثنوی بوی یک تکبیت ناگه، مست و مدهوشت کند..!
مست عشق تو ام جانا
من همان مستِ خراب و تو همان زاهد شهر ما دوتا تا به ابد دشمن هم میمانیم
پیمانه را به دست اجل بسپرو برو ای زندگی شراب تو مستم نمی کند
از خمار چشمانت مست می شوم چه غوغایی می شود برپا اگر از جام لبت قطره ای بنوشم
این سر نه مست باده این سر مست، مست دو چشم سیاه توست بوسه، بوسه از آن لب ربودنیست تنها تو را ستودم محبوب من به سان خدایان ستودنیست
بیا منصف باشیم... معامله ای عاشقانه: تو برایِ همیشه کنارم بمان و من تا به ابد به دورِ حضورت می گردم... تو برایِ همیشه بارانی بپوش من تا همیشه باران می شوم می بارم .... به لحظه هایت تو بغض کن, من اشک می شوم... تو بخند من شوق می...
مست و خرامان میرود در دل خیال یار من
خنده هات مستم میکنه
دلتنگی خوشه انگور سیاه است لگدکوبش کن لگدکوبش کن بگذار ساعتی سربسته بماند مستت می کند اندوه
مردم همه از خواب و من از فکر تو مست
مست رود نگار من در بر و در کنار من هیچ مگو که یار من با کرمست و با وفا
راه مست بود هر چه که می رفتیم ما را به جای دیگری می برد
یارم به یک لا پیرهن / خوابیده زیر نسترن/ ترسم که بوی نسترن / مست است و هوشیارش کند...
یادش به ..... تا آخرین دکمه های تو ، مست می شدم لخت و خوابیده تانگو میرقصیدیم سایه های در هم تنیده مان ، تحریک می کرد آنه را چه شد؟ حال و هوای چشمانت شرجی است و لب هایت از دهن افتاده اتاقمان سرما خورده و من از تب...
تا نفس های تو را روی لبم حس می کنم لحظه ی بوسیدنت مست دقایق می شوم !! ️
عشق یعنی ؛ بودنت حال مرا ،شیدا کند، ! عشق یعنی؛ رفتنت قلب مرا تنها کند ! عشق یعنی؛ انقدر مست تو باشم ماه من، قصه عشقت مرا رسواتر از رسوا کند ️
آن که مست آمدو دستی به دل ما زد و رفت در این خانه ندانم به چه سودا زد و رفت خواست تنهایی ما را به رخ ما بکشد تنه ای بر در این خانه ی تنها زد و رفت
با این شراب ها مست نمی شوم دیگر باید دوباره سراغ چشم های تو بیایم!
لحظه دیدار نزدیک است باز من دیوانهام، مستم باز میلرزد، دلم، دستم باز گویی در جهان دیگری هستم های! دل ای نخورده مست لحظه دیدار نزدیک است
امشب این کافه مست تر از من است روی تمام صندلی ها تو نشسته ای
چشمان تو شراب است و من مست آن چشمانت