ابر اگر از قبله آید، تند باران میشود شاه اگر دزدی نماید، مُلک ویران میشود
دانم که ویران خواهم شد آسان اما نمی گویم نرو ...
گل گندم خوب است گل خوبی زیباست ای دریغا که همه مزرعه ی دلها را علف هرزه ی کین پوشانده ست هیچکس فکر نکرد که در آبادی ویران شده دیگر نان نیست و همه مردم شهر بانگ برداشته اند که چرا سیمان نیست! و کسی فکر نکرد که چرا «ایمان»...
میساختم با دست خود کاشانه احساس تو هرچند در اعماق جان یک کاخ ویران بوده ام
مثل گیسویی که باد آن را پریشان می کند هر دلی را روزگاری عشق ویران می کند
در حسرت یک نعره ی مستانه بمردیم ویران شود این شهر که میخانه ندارد
بعدِ ویران شدنم ساخت مرا اما رفت... فرض کن بارِ دگر زلزله دربم بزند
گلایه ها عیبی نداره کنایه هاست که ویران میکند...
و همان روز که از غصه مرا ویران کرد خانه اش عقد کنان بود نمیداستم ..
ویرانم مگر نمی بینی صدایم بم است!
کاش اینجا بودی... همین کنارِ خودم.... و من یادم میرفت... که خستهام... خرابم... ویرانم… ️️️
عشق یعنی من انتخاب می کنم چه کسی ویرانم کند ️
لطف کن لبهای خود را بیش از این قرمز نکن رحم کن بر این دل ویران استقلالیام …
دنیای آرام مرا طوفان از هم نخواهد پاشید، کافیست ، توجه ات را از من دریغ کنی، ویران خواهم شد...
یا برو یا بمان... میدانی؟ وقتی قبل از برگشتن، فعل رفتنی در کار باشد؛ محبت خراب میشود، محبت ویران میشود... محبت هیچ میشود.. باور کن! یا برو یا بمان... اما اگر رفتی، هیچ وقت برنگرد، هیچ وقت...
لحظه لمس نگاهت ... مست_و_ویران_میشوم