پنجشنبه , ۱ آذر ۱۴۰۳
باران میباردُ آسمان ناله میزندخاطره ها خیس شدندچشمها گریان دستها تنهانوازشِ اشکها عشق میخواهدکه باران با خود شستُ و بُرد. آگرین یوسفی...
زمین باران را صدا میزند ، من تو را...
و کسی در انتظار باران پژمرد ......
باد و باران هر دو می کوبند بر صورت!!!...
باران همه چیز را میشویداِلا زخم دلم..!...
گفتیدوستت دارمو شهر، عطرِ باران گرفت....
گفتی:دوستت دارمو شهر، عطرِ باران گرفت....
و نگاهیپنجرهبارانشد..!...
پاییز،آمدنش رابا باران جشن گرفت...!...
بزن باران کِ شاید گریه ام پنهان بمانَد...
برسرش چتر گرفتم دیدماو خودش باران است ......
بند نمی آیدباران میلم بہ تو️️️...
کافیست تو باشیمن می شوم برفمی شوم باران کنارت می مانم...
باران که شدی مپرس این خانه کیستسقف حرم و مسجد و می خانه یکیست...
بی رحم ترین حالتِیک شهر همین استباران و خیابان و من و جای تو خالی ......
بی رحم ترین قطعه پاییز چنین استباران بزند، شعر بیاید، تو نباشی......
دلمبه عظمت باران برایت دلتنگیمیکند!امروز عجیب... بی تو میمیرم......
شده باران بزند، خاطره ای درد شود؟بی تو هر شب، منم و صد شب بارانی و درد.....
اسفند من! تو آخرین ماهی، الهی!باران تو، بر اول و آخر ببارد...
برف همان دوستت دارم های باران استکه روی دستان سرد ابرها باد کرده است...
گونه ی زمین صدای بوسه ی باران، لالا یی استبرای گوشم......
ای تمام باران چشمم از آن توبگذار فقط در هوای تو ابری باشم......
در برف و باران چتر و بارانی ندارماما خوشم چون درد پنهانی ندارم...
ابر اگر از قبله آید، تند باران میشودشاه اگر دزدی نماید، مُلک ویران میشود...
و بعد نوبت آبان رسید و بارانششب عذاب و خیابان راهبندانش...
من از رایحه ی کاه گلی فهمیدمکه کسی باز باران شده است!...
باران باریدبوی دلتنگیهایتبلند شد...
همسر مهربانم عمرت به شیوه ی باران پُر از تکرارِ طراوت باد…تولدت مبارک...
برف ببارد یا بارانبرای باور زمستان همین جای نبودنت کافی ست!...
دلم به عظمت باران برایت دلتنگی میکند؛ امروز عجیب بی تو میمیرم ......
منطقی نیست پاییز باشد باران شرشر ببارد ولی تو نباشی ......
با حال آن روزم میان خاطرات توباران نمیبارید اگر یک ذره وجدان داشت...
حواس شهرپرت برف باران استحواس منآغشته به عطر تو …...
تشنه ی بارانمقصه ی ابرها را بنویستا بشویمپنجره ی چشمانم را...
حرفی بزن به لهجهی باران که مدتیستاین بغض کهنه منتظر یک اشاره است...
ای غم انگیزترینحادثه ی پاییز استجمعه و نم نم باران و خیابان بی تو......
کمی آرام تر باران او دیگر کنارم نیست ......
چتر باران را /بهم زد / توفان / پیاده رو / رقص پای پاییز...
گاهیچتر را باید دست باران دادروی سر خودش بگیردو ماجایش بباریم...
برای قطرهی باران تکامل یعنی افتادنپدر میگوید افتادن برای مرد چیزی نیست...
.حکایت بارانی بی قرار استاین گونه که من دوستت میدارم.....
انتظار/لانه کرده کنج اتاق/شب/سر و تن میشورد/در باران پاییزی ....
باران تمام مرا ششت جز دلمکه جای پای توست...
ببخش بارانتو هی میباری و ماهی شسته نمیشویم!...
قسم خوردم به چشمانت فراموشت کنم اماچرا باران که میگیرد فقط یاد تو میبارد؟...
هیچ بارانی رد پای خوبان را از کوچه های خاطرات نخواهد شست...
دیروز که رفتی...خدا گریه کردو همه اسمش را باران گذاشتند......
بی تو چگونه میشود آبان بیایدطاقت ندارم نیستی باران بیاید...
برگ به برگ...باران به بارانهدر می دهی پاییز رابه پای نیامدنت......
دلتنگ توامهمانند بیابان کهدلتنگ باران است...