مانده ام خیره به راهی ... که تو را چون باد برد.
گلی با هزار گره بر دار کشیده است مرا دوست داشتنت نمی افتد از سر
مهر دیگر آمد و پاییز یک سال بزرگتر شد!
در که بسته می شد پنجره ها باز برای سقوطی آزاد
در خزان عمر به دیدار تو نمی آید فرصت آه.
هوای آمدنت ایستگاه را هوایی کرده است مرا ... بی هوا دیوانه!
لیلی / لیلی/ لیلی ..لیلی..لیلی.. لیلی .... برگ برگش بید مجنون
مرهم زخمهای پاییزم لبریز از سکوت برگها
درد می شستند سازهای بی صدا در چنگ رود
و به نام خداوندی که نام دخترش را خورشید گذاشت
بگذار درسیاهی چشمانت بخوابم شایدقرن ها بعد ازرونق افتاد بازارداغ این سکه ها
سنگ ماه را به سینه می زند برکه
قایقت می شوم بادبانم باش بگذار هر چه حرف پشت سرمان می زنند باد هوا شود ، دورترمان کند.
آتشکده است لبهایت بیا چهارشنبه بوسی کنیم
شگفتا که مرگ تنها / حواس ها را پرت می کرد! و آنچه که داشت ما را به آرامی می کشت زندگی بود...
خنده زیباترین هدیه ی پاییز بر لب غمگین انار
خنده گاهی درد دل دارد
تمام سهم من از جاده پیچیدن در خیال توست
تمام شب به تو فکر کردم صبح ستاره بود که از چشم هایم فرو می ریخت
وقتی تفنگ شعار مرگ داد گل رز در تابوت خوابید!