پنجشنبه , ۱۹ مهر ۱۴۰۳
دریاگر به رویم باز می کنیبگذار آن درآغوشت باشد.- مجید لواف...
تا حریم گرم آغوش تو تن پوش من است بیخودی دلواپس سوز زمستان نیستم...
کمی آغوش تعارف کن من دلتنگیِ محضم...
ما به آغوش تو یکباره چه محتاج شدیم...
در آغوشم که میگیری...صدای چسبیدن ترک های قلبم را میشنوم...
سخت دلتنگم و آغوش تو را می خواهمکه قرار دل بیچاره ی عاشق بغل است...
کشیده ایم در آغوش، آرزوی تو را...
گشوده ام به هم آغوشی قفس، آغوشگشاده از پی پرواز نیست بال و پرم...
گر نیم شبی مست در آغوش من افتد چندان به لبش بوسه زنم کز سخن افتد...
چو شو گیرم خیالش را در آغوش سحر از بسترم بوی گل آیو...
حس خوبی ست در آغوش خودت پیر شوم اینکه یک عمر به دستان تو زنجیر شوم...
یک آغوش،تنها یک آغوش بایدکه وقتی باز می شودتمام زخم ها را می بندد......
به داروها نیازی نیست وقتی که تو را دارم علاج خستگی هایم ،فقط آغوش درمانیست......
در آغوشم بگیرتا "بهار" رابرایت معنی کنم......
کاش این بهارتو سبز می شدیدر آغوشم ...!!!...
جمعه بایدچشم هایت رادر آغوش کشیدغصه ها به اعتباربودنتکم می شوند...
تو مهربان بودیچون پیامبری که معجزه اش لبخند استو دست هایشقسمتی از آغوش...
دلم یک بغل عشق میخواهد با لذت آغوش تو...!...
«شب» را دوست دارم برایِغرق شدن درآغوش تویی کهقشنگترین شب بخیر دنیای منی...
آغوش توفصل ندارد ، همیشه گرم است ......
سرزمین من چشم های تو استمرا محکم در آغوش بگیراین مرگ بی پدرخبر نمیکند...!...
من هرشب ،خواب ِتو را ،در آغوش می گیرم!در قطاری کهمسیرشبه ماه می رسد !...
این شب بدون آغوش و بوسه هات از گلوم پایین نمیره...
کاش میشد تورا تَگ کرداینجا میان آغوشَم...
و چقدرجای امنی ستآغوش کسی کهبی واهمهدوستت دارد ........
هر چهدر آغوش تواتفاق بیفتد رادوست دارم،حتی مرگ را…...
سوال می کنیاز حسِ من در آغوشت،به من بگو که چه حسی تو در وطن داری؟!...
برای در آغوشکشیدنت /تمام دست هایدنیا را کم دارم...
قرن هاست خفته ایمبا قلبی در مشتوخنجری در آغوش...
در خیالَمنفَسهایَت رادر آغوش میکِشَمبه وقتِ دلتنگی......
چقدر عاشقان تقلبی زیاد شده اند ؛ آنان که هوس را بجای عشق درآغوش کشیده اند...
مسئول نهایی آرامش جهان...آغوش عجیبِ حضرتی...به نام زن است!...
ای عاشقان ! آغوش بگشاییدپاییز با باران و شعر و شانه می آید!...
خدا به خیر کند عاقبت این همه زیبایی را ان شاءالله در آغوش من...
فهمم از جغرافیا آغوش توست...
دلتنگ اردیبهشت آغوش توام...
بی تاب ترینم؛بگشای ساحل امن آغوشت را،قراری باشبر موج های طوفانی دلم... ....
دوستت دارم وای کاشبه این جرمِ قشنگتا ابدتبعید به آغوشِ تُ شوم...!...
مثل ماهیبه وقتِ فراموش کردنِ آب،تو را فراموش کردمومرگ مرا در آغوش گرفته......
باید به آغوش عکس هایت پناه برد؛از شر شب های "مطلقا بی تو" .......
خاطرش نیست ولی خوب به خاطر دارمکه در آغوش خودم، قول نرفتن می داد....
آرام بودنم را...مدیون کسی هستم که پریشانی امرا در آغوش گرفت...
یک آغوش میخواهماز تمامِ این هستی..هستی..؟ ...
گاهی برای گریه کردن بس که تنهاییجایی برایت بهتر از آغوش دشمن نیست...
تا صحبت آغوش تو شد، مرجع مان گفتچون مایه ی ارامش حال است، حلال است......
سربه شانه ی جادهدر آغوش گرفت مرگ راعاشقی که معشوقشاز راه بدر شده بود...
تو را هوای به آغوش من رسیدن نیستو گرنه فاصله ی ما هنوز یک قدم است...
تو را هوایبه آغوش من رسیدن نیستو گرنه فاصله ی ماهنوز یک قدم است.......
خوش آن شب ها که تا آغوش من پرواز می کردیبرایت شعر می خواندم، برایم ناز می کردی...
شبیه ی گلخوابیده بود در آغوش ِ گلبوسه ای گذاشتم برگشتم...