گفتی دوستت دارم و شهر، عطرِ باران گرفت.
باران زد و پاییز مرا یاد تو انداخت چشم و مژه تر شد دل و دلدار کجایی ؟
باران زیباست اما خدا نکند چشمی با آن همراهی کند.
از نگاهت تا دلم رنگین کمانی پر گشود مثل بارانم در آغوش تو زیبا می شوم
این باران نیست! تویی که از آسمان زیبای شهر می باری...
حواسِ شهر پرتِ باران است حواسِ من آغشته ی عطرِ تو..
نعمت فقط برف و باران نیست گاهی خدا رفیقی نازل می کند، زلال تر از باران
پناه مى برم به خیال از شرِّ حقیقت... بیا باران بزنیم و مست بشیم...
دلم یک باران آبان ماهی می خواهد و یک تو برای قدم زدن...
به باران واگذارت می کنم به ابرها وقتی دلت گرفت، ببار اجازه داری که گریه کنی!
گفتی: دوستت دارم و شهر، عطرِ باران گرفت.
شده دلتنگ بشی؟ بغض کنی؟ اشک بشی؟ با خیالِت همه لحظه هامو من بارانم
موهات امتداد قطره های باران آسمان را به زمین آورده ای مرا به آسمان
چشمانت شبیه عصر های پاییزیست باران می بارد از چشمانت قهوه ای می نوشم...
پاییز دوست داشتنی است، چون تو دوستش داری مثل باران که زیباست، چون تو زیبایی
باران صبحگاهی شد برف نشان عشق آسمان ست به زمین عاشقان یاد گیرید عاشقی را
فصل بیقراری ابرها رسید گل نازم نیستی و باران پر میکند جای خالی ات را
باران شو و ببار در آسمانم چه فرقی می کند من بهار باشم یا پاییز؟ تو همیشه زیبایی...
دلم به عظمت باران برایت دلتنگی میکند! امروز عجیب... بی تو می میرم...
ای عاشقان ! آغوش بگشایید پاییز با باران و شعر و شانه می آید!
با رفیقت مثل چتر رفتار نکن که هر وقت بارون بند اومد ، فراموشش کنی . . .
خدا ابر رو به گریه میاره تا گلها بخندن پس هر وقت بارون آمد یادت نره بخندی . . .
باران که می بارد ، دلت را محکم بچسب زیر باران ، دل به اشاره ای می رود . . .
کاش به وقت دلتنگی ؛ بغض موذن می شکست و ؛ اذان باران سر می داد!