کنار قفسش... پرنده صدایش نزنید داغ دلش تازه میشود...
سرباز سرمای بالای برجک را به جان می خرد یاد روزهای تنهایی عشقش را در ذهنش می آورد
هزار بار گفته ام آدم دلتنگ هیچ چیز حالیش نمیشود فقط حرفهای نگفته اش زیاد میشود
نیستی در کنار من اما،بوی آغوش می دهد عکست
گاهی میرسه که دیگه از خدا نه پول میخوای نه خونه میخوای نه کَس و کار یه موقع هایی هست فقط یه دل خوش میخوای فقط یه دل خوش!!
از وسعت تنهایی ام آنقدر بگویم تنها کس من بودی و من هیچ کس تو
- تنها زندگی میکنی؟ + نه، یاد کسی با من است...
تنهائیت را بچسب، وابستگی فقط درد دارد... بیخیال آدمها... .
به علت تنهایی با هر کسی نپرید گرسنگی دلیل کافی برای خوردن هر آشغالی نیست
نگاهت پلی از مخمل را ماند دیرگاهی ست کهمن شبها درتنهائی خود درفکراین پل هستم که روزی آوار نشود.
چه دردی بدتر از اینکه بخواهی رفتن او را... خودم صدبار جان کندم ولی رفتن صلاحش بود...
من همان مستِ خراب و تو همان زاهد شهر ما دوتا تا به ابد دشمن هم میمانیم
درد یعنی که نماندن به صلاحش باشد بگذاری برود! آه... به اصرار خودت
تجملات هیچوقت جاذبهای برایم نداشت؛ چیزهای ساده را دوست دارم، کتابها را، تنهایی را، یا بودن با کسی که من را میفهمد...
گاهی تنهایی زیباترین اتفاق دنیاست.
مادر بزرگم که تو تنهایی مرد فهمیدم اگر دنبال پرستار برای پیری خودمم راهش پول جمع کردنه نه بچه دار شدن...
تو مگر در به دری خانه نداری ای بغض همه شب/ سرزده مهمان گلویم هستی؟!
در غربت مرگ بیم تنهایی نیست یاران عزیز آنطرف بیشترند
اگر یک روز از من بپرسند قوی ترین زنان دنیا چه کسانی هستند؟ جواب می دهم زنانی که تنهایی را یاد گرفته اند!
شده آیا به کلنجار نشینی که چه شد من به این درد پر ابهام دچارم هر شب
تنهایی آنقدر ها هم درد ندارد... اما خدا نکندتنهاترت کنند آن موقع از درد تا مغز استخوانت هی تیر میکشد هی تیر میکشد...
ابر دود سیگار خداست و باران اشکاهایش! به تنهایی آدم بر زمین میبارد
تو از فصل پاییز زیباتری... من از فصل پاییز تنها ترم
تنهایی/ نام دیگر پاییز است/هرچه عمیق تر/ برگریزان خاطره هایت بیشتر