آرام بگیر در آغوشم فردا هم دوستت خواهم داشت شب برای بخیر شدن همین دو قلم را نیاز دارد ..
دکمه های شب وا ماه انگشت نما
دلم میخواد بودنت مثل قصه روز و شب باشد...
آغوش تو تمام هستی من است..️ ️️️
ماه من که تو باشی! تکلیف روزگارم را... باید هم شب روشن کند...! شبت روشن ماهِ من
لطف کن، از وسطِ خاطره هایم برخیز دورشو ای شبِ بی حوصلگی در پاییز
من به تو مرطوبم طوری که اندوه به شب
من پر از فکر توام هرشب خود را تا صبح
آرام بگیر در آغوشم فردا هم دوستت خواهم داشت شب برای بخیر شدن همین دو قلم را نیاز دارد
الان دیگه سخت ترین کار دنیا ، صبحها بیدار شدن نیست، شبها خوابیدنه..
شب زیباترین ترانه می شود، وقتی .. آغوشت را به من میسپاری، و مرا در بستر گرم آغوشت می فشاری...!
شب مهتاب همان به که ز اندوه بمیری تو که با ماه رخی وعده ی دیدار نداری...!
شب بخیر غارتگر شب های بی مهتاب من منتی بر دل گذار امشب بیا در خواب من
تندتند مینویسد / شب... / گریه / خاطرات را، آب و تاب میدهد
تو را چه غم که شبِ ما دراز می گذرد؟ که روزگارِ تو در خوابِ ناز میگذرد
بگو خیال تو شب ها کمی به رحم آید قسم به جان عزیزت هنوز بیدارم
ماه از یقه ات بیرون آمد شب راهش راگم کرد دکمه ات راببند
ابرهای سیاه ره آورد آورده اند زنبیل زنبیل شب روی شانه ی روز بلند
شب چنان گریه کنم بی تو که همسایه به روز دست من گیرد و بیرون کشد از آب/ مرا
کنم هر شب برای مهر او گریه که شاید بشنود دردم ولی آهسته می گویم الهی بی خبر باشد!
قصه اینجاست که شب بود و هوا ریخت به هم من چنان درد کشیدم که خدا ریخت بهم...
هر شب منم و خیال جانان
شب است… وچهره ام بیشتر به جنگ رفته است! تا به مادرم
که من شب را تحمل کرده ام بی آنکه به انتظار صبح مسلح بوده باشم...