رو لبهات من فقط دنبال یک لبخند میگردم واسه بوسیدنت دنبال صد ترفند میگردم
بوی گل گه گه که می آید، ز من جان می رود
ابر می بارد و من می شوم از یار جدا چون کنم دل به چنین روز ز دلدار جدا؟
ابر و باران و من و یار ستاده به وداع من جدا گریه کنان، ابر جدا، یار جدا
عاشق آن نیست که هرلحظه زند لاف محبت مرد آنست که لب بندد و بازو بگشاید
تا زمانی که تو هستی غم عالم هیچ است
خواب ببر ز چشم ما چون ز تو روز گشت شب آب مده به تشنگان عشق بس است آب ما
ای خدا، ای فلک، ای طبیعت شام تاریک ما را سحر کن
مثل خنثی گر بمبی که دو سیمش سرخ است مانده ام قید لبت را بزنم یا دل را
تو آرزوی بلندی و دست من کوتاه
تو پردیس عمر منی خواهرم
صد بار آشنا شده ای با من و هنوز بیگانه وار می گذری ز آشنای خویش
همه هیچ اند، اگر یار موافق باشد
هر کسی لایق آن نیست که عاشق باشد
ای تو امان هر بلا ما همه در امان تو جان همه خوش است در سایه لطف جان تو
غبار غم برود حال خوش شود حافظ
ما بی تو خسته ایم تو بی ما چگونه ای
ما بی تو در همیم تو بی ما چگونه ای
چقدر خوب و قشنگی چقدر زیبایی من از خدا که تو را آفرید ممنونم
کاش سرما بخورم دکتر من نسخه کند: عسل از کنج لب و تُرْشیِ لیمویت را
دلبرا، در دل سخت تو وفا نیست چرا؟
ز دست رفت مرا بی تو روزگار دریغ
جز خیال روی او نقشی نیاید در نظر هرچه ما دیدیم و می بینیم آن جانان ما است
خلاصه ی همه ی بهانه ها این است: تو از یادم نمی روی