عشق گاهی شبیه لبخند است خنده کن خنده ات خوشایند است
و میان تمام مردم دنیا تو دنیای من شدی
در میان ماهرویان ماهروی من تویی گر نترسم از خدا گویم خدای من تویی
همچون آفتاب بر شاخه ی گیلاس تنم بتاب تا در اردیبهشت آغوشت شکوفه دهم...
باش بخند برقص و غزل غزل عشق را به تصویر بکش...
هر جور که تو بخواهی نگاهت می کنم در این دو پنجره همیشه به روی تو باز است ...
بخند برایم...لبخندت را به هر زخمی که زدم خوب شد
چهارشنبه سوری شبی است و میگذرد... مانده ام با آتشبازی مداوم چشمانت چه کنم
من، ڪسی رو میخوام ڪہ تویے..! ️️️
جمعه هایت را با من پر کن به اندازه ی یک فنجان قهوه ی تلخ کنج لبانت...
چشمانت را باز کن مرا ببوس طعم نگاهم شیرین تر از لبانیست که تو میچشی
من نزدیک تو و تو دور بین ای به فدای تو عینک بزن
بی تو پریشانم ای جان️
پر از آسودگی ام تا تو کنارم هستی ️️️
آنچه حوا طلبیده است زِ آدم،عشق است وَرنه یک خوشه یِ گندم که مجازات نداشت
من همین یک نفرم، در دلم امّا انگار صدنفر مثلِ من از رفتنِ تو غمگینند..!
نوشتن کار توست کمی بخند حتی شده بی دلیل که نستعلیق لبانت دیدن دارد
خداحافظی را بلد نیستم کنار تو تا مرگ می ایستم
به من بسپار دنیاتو تمام آرزوهاتو که رویایی ترین میشه تمام سال من با تو
می بوسمت در برف سرخ و عمیق و ژرف با عشق و طولانی دور از حدیث و حرف
زمین گرد نیست !!که اگه بود من الان به تو رسیده بودم
عید قربان آمدو عیدم شده چشمان تو ای به قربان نگاهت،جان من قربان تو
برف گرفته ماه من،کنار من قدم بزن حال مرا کمی بپرس،از تو که کم نمی شود
نگارا عید قربان است به قربانت شوم یا نه ؟