صورت ماهت به آسمان سیاه افکارم نور می پاشد مثل ماه
دل هوای روی ماه یار دارد جمعهها دل هوای دیدن دلدار دارد جمعهها
ماه، شاید فرزند نداشته ماست زیباییاش به تو رفته و تنهاییاش به من...
ماه نمایان/کاش نخواند امشب ستاره/برف برهنه
هنوز فکر میکنم ماه یک زن است دیشب ماه شده بودی!
بهمن خاص بود بعد ماه شد همونی که با همه فرق داره
مقیم کوی تو تشویش صبح و شام ندارد که در بهشت نه سالی معین است و نه ماهی
هرکسی در آسمان با یک ستاره دلخوش است ! عیب من؛ این بود شاید... ماه را میخواستم!
کاش جای ماه بودم انگشت نمای شب تو
در کنج چشمانم چقدر ماه دیدنی ست
بیا تا خانهمان را روشن کنیم. تو خورشید باش تا من ماه شوم. تو به من بتاب و من تا ابد دورت میگردم.
دوستت دارم ... و این تنها کاریست که شنبه و جمعه ، هفته و ماه و سال نمىشناسد ...
ماه را ببین که بوسه ی خدا را می ماند بر پیشانی بلند آسمان! و ببین شعرم را که قد می کشد تا بوسه ای گذارد بر گونه ی تو!
مثل شب های دگر باز به هم خیره شدند برکه و ماه ، ولی از سر بی حوصلگی
بیا و با تابش ماه نگاهت شب هایم را از تاریکی رها کن و جانم را... به نور نگاهت پیوند بزن.
یلدا را با یکی مثل تو می خواهم وگرنه بلندی و کوتاهی شب هایش بیخ ریش ماه های دیگر ...! .
گودی آن چاله های گونه ات یک چاه نیست پس چرا زیباییش دست کمی از ماه نیست
مثل زنی پا به ماه تو را به درد نشسته ام ! فرزند کدام ماهی اینقدر نمی آیی؟
مهر در چهره ی مثل پری اش بسیار است ماه منظومه ی من مشتری اش بسیار است
باز کرد/ دکمه هایش را ماه/درون شب/ گم شدیم
نه ماه خوابیده / نه شاعر/بوف کنار فانوس
دکمه های شب وا ماه انگشت نما
سه چیز زمانِ زیادی پنهان نخواهد ماند : - خورشید - ماه - حقیقت
در آسمانم بمان من ماه را با تو می شناسم