متن کپشن خاص
زیبا متن: مرجع متن های زیبا و جملات کپشن خاص
عشق اگر عشق باشد که هیچ وقت
با هر بهانه ای سریع از هم نمی پاشد جانم
کدام رابطه ای را دیده اید که چند روز رفتن نداشته؟
کدام دعوا را دیده اید که به هم نگفته باشند:دیگر
هیچ وقت نمی خواهم ببینمت؟اصلا دنبالم نگرد!
اگر دوستش داشته باشی،اگر خاطرش...
ماها واقعا زود باوریم
میگی خب که چی ؟
دو دقیقه بخون حرفامو متوجه میشی !
مثلا یکیش همین خندیدن آدماست
اونقدر هم که نباید غرق باور کردن خنده هاشون بشیم ...
خیال میکنیم انگار از همون لحظه ی اول بدنیا اومدنشون
اوضاع بر وفق مرادشون بوده و همیشه آدمای...
.
بَعضی اَز«نِگاه هاٰ»صدایِ قَشنگی دارَند
بدون ِکلٰامی
جٌویایِ حالت می شوَند
بدون ِکلاٰمی
«دوستَت داٰرم ♡»رامی گویَند،
بدون ِکلٰامی
«آرامش واِطمیناٰن »را
به ِقَلبت ْبرمی گردانَند
بَعضی اَزنگاه ها
«صدایِ قشنگی »دارند
دُرست مانندِ«نگاهِ تٌو ...»🧿
...Saeideh...
دلتنگی جزئی از این زندگی ست، غم جزئی از این زندگی ست، شادی، لبخند، اشک، جزئی از این زندگی ست. باید تجربه کرد، باید قبل از رفتن، همه چیز را تجربه کرد. مانند مسافری که اینهمه راه آمده تا ببیند و بچشد و بشنود و لمس کند و برگردد. باید...
خیابانهای این شهر تو را تداعی میکنند...
کافه هایی که نَرفتیم...
کوچه هایی که با یکدیگر قدم نزدیم...
خنده های از تَه دلمان که در شهر نپیچید...
جیغ های شیطنت آمیز بچه گانمان که هرگز اتفاق نیفتاد...
نیمکت هایی که ابداً رَنگ دستان چِفت شده مان را ندید...
این شَهرِخالی،...
مرد تیرماهی شالیزاریم
زحمت تو در لجنزار زرد و سبز شالیزار
مرا یاد باده در ترنج می اندازد
و آن زردانه های میلاد مرداد ماه
مانند عشقمان خلق شده از مهارت توست
تابستان سرتاسر میلاد است
خدا تو را روانه کرد تا رحمتی شوی برایم
و من مرهمی میشوم برای...
اسفند،
بوی هفت سین خاطرت را می دهد
سیب سرخ لبانت ...
سکّه ی مطلّای نگاهت ...
سمنوی شیرین دهانت ...
سبزه ی پیراهنت ...
سماق عشقت ...
سنجد مانده بر دست هایت ...
دور آیینه بندان صورتت ...
آیه آیه مهر از حدیث نورانی قلبت، عزیزم!
که مرا به...
من هم داشتم...
من کسی را داشتم که هربار تحسینم می کرد و انگار قلم مو برداشته بود و داشت آرام آرام، بال های پرواز مرا ترسیم می کرد. او در لحظات بی قراری از من محافظت می کرد، حمایتم می کرد و هرکجا که می ترسیدم، شبیه بچه ای...
× چرا انقدر عڪاسی رو دوست داری؟!
از لحظات قشنگ زندگیم عڪس میگیرم ڪه هروقت از همه چی زَده شدم، نگاهشون ڪنم و بین دَردام لبخند بزنم! مثلا یڪیشون خودِ تو! =))
دیالوگ رمان مهتاب
نویسنده : نگار عارف