شنبه , ۳ آذر ۱۴۰۳
باد آرامش درخت را به هم می ریزد خاک خش خش برگ را به جان می خردمن دلتنگی را در آغوش می گیرمو توبا پرستو ها می روی .حجت اله حبیبی...
یلدای موهایت هرگز مباد بدست باد...
دخترم خدا باد را برای گیسوان تو آفرید...
نام مرا بگذار بادبگذار به بوی توآرام بگیرم...
غروب/در خوابِ بستر دریا/لالایی باد...
گیسوان شب یلدایی *تو*تمام خزان مرا به باد داد......
نکند بوی تو را باد به هر جاببرد خوش ندارم دل هر رهگذری را ببری...
عطر موهایت در بادطعم چشمانت در یاد.....
غرق شد شناگر/دریا ابی بود و ارام/بادکابوس های ساحل را می شمرد....
دلِ درخت پُرازشکوفه باد چشمک می زند...
مثل گیسویی که باد آن را پریشان می کندهر دلی را روزگاری عشق ویران می کند...
آنقدر از تو پُرم که بایستم مقابلِ بادپشتِ سرمجهان مست میشود ....
آرام شده ام مثل درختی در پاییزوقتی تمام برگ هایش راباد برده باشد...
دیر کردی نیمه ی عاشق ترم را باد برد ....
از دید خلق، هرزه و هرجایی است بادبا این که قدر ناخن تو کوچه گرد نیست!...
باد با حلقه ی زلفان تو بازی میکردگفتم: این مغز سبک را هوس زنجیر است...
خواب شوى ، باد شوى ، در گذر آب شوىعشق نمى رود ز سر ، عشق سفر نمى کند...
نیستیکه انگار بادبا توبه دوردست ها گریخته...
بی چاره دل که غارت عشقش به باد دادای دیده خون ببار که این فتنه کار توست...
همهمه ی علف زارانحرفاز باد است...
دوبرگ/روی نوک سینه ی پاییز/باد دست بردار نیست...
چقدر بگویمموهایت را ببنددلم را باد دارد میبرد....
افتادن ،پاداشِ خوش رقصیِ برگدر مقابل باد....
آرام شده ام/ مثل درختی در پاییز/ وقتی تمام برگ هایش را/ باد برده باشد...
مو به موتو را می نویسنداین تکلیف هر روز بادهاست...
جان من / دست توو دست تودر دامن باد!...
مانده امخیره به راهی ...که تو را چون باد برد....
من اگر باد شوم، عطر تو را می بوسم.....
برای من که برگی نمانده تا به باد دهم پاییز فقط شرمندگی ست...
نامت / خاطراتت/ بوسه هایت و لمس حس بودنت را به دست باد سپردم. یادم تو را فراموش...