شنبه , ۱ اردیبهشت ۱۴۰۳
تویه مردکشتی وبه نظرم یه قاتلی گل من گندزدی توبه حس پاک عاشقی...
دائم خیسه دوچشام آهای دل عاشقم بامرورخاطرات میخوای بشی قاتلم...
این همه فیلم میبینیم آخرشمیادمون میره اونی که از همهمعصوم تره و عمرا بهش بیادنقش منفی باشه، قاتله! ریحانه غلامی (banafffsh)...
بی نظیر است لبخندشآنچنان که با دیدنشنفس هایمبه شماره می افتد؛حرفه ای ترین قاتل هادرست پیش از کشیدن ماشهزیباترین لبخند رابر لب دارند....
مرا نشانه می گیردسلاحِ چشمانتتو خواستنی ترینقاتلِ دنیایی...مرا نشانه بگیردست های من بالاستبرایِ تو مردنشبیه یک روئیاست......
روزها قاتلم ان،غیر از جمعه که خون ریزتره...حال و روزم جمعه ها ،از خود جمعه غم انگیزتره...
کافری یا قاتلی، یا از وجودم خسته ای؟روسری با رنگ قرمز، تازه کج هم بسته ای!...
هنگام خواببه خاطر نخواهم آورددو جوجه ای را که نیمروی ناهار من شدند،مورچه ای راکه هنگام نوشتن همین شعر حتابه کفِ کفشم چسبیده بودو سوسکِ سگ جانی راکه از قلمرو خوددر فاضلابِ خانه خارج شده بودو دیگر به آنجا بازنخواهد گشت...به خاطر نخواهم آورد،دل هایی را که شکسته امو چشم هایی راکه نومید کرده ام... من قاتلی هستمکه از عشق و عدالت شعر می نویسدو به مُرده های پشتِ سرشفکر نمی کند....
کشتی تو مرا و منتظر می مانمقاتل به محل قتل بر می گردد!!...
هرگز عاشق نشو !عشق مانند زندان است، اگر عاشق شوى دیگر بر زندگى‌ات کنترل ندارى؛ نه تنها بر زندگى، بلکه بر قلب و فکرت هم کنترل نخواهى داشت !زندگى‌ات تحت تاثیر قرار می‌گیرد، هر کارى می‌کنى تا معشوقت را نگه دارى، حتى ممکن است کارهاى خطرناکى هم بکنى ...عشق؛ حسِ غیرقابل پیش‌بینى و خطرناکى است، حاضرى هر چیزى را از صحنه‌ى روزگار دور بیندازى تا به آنچه می‌خواهى برسى !عشق ؛ قاتلى است که از خود ردپایى بجا نمی‌گذارد !...
قرار نیست همیشه با تفنگ و اسلحه آدم کشت گاهی قاتل کسی است که در هنگام وابستگی بی دلیل میرود ......
مرگ؛ مرگ عجیبی ست در هواپیمادوباره قاتل بالای سر، هواپیمانماز جمعه ی این هفته باز می گوییمکه مر گ بر همه، مرگ بر هواپیما...
تانگاهم بکنی از هیجان خواهم مرد آنکه با چشم خود آدم بکشد قاتل نیست ...؟!...
عشق گریبانِ ما را خواهد گرفت همانطور که ناگهان قاتلی در پس کوچه ی تاریک به شما هجوم می آورد و هیچ کاری از دستتان ساخته نیست.عشق ما را شوکه کرد درست مانند زمانی که از برقِ تیغه ی چاقو یا رعد و برق شوکه میشویم.میخائیل بولگاکف | مرشد و مارکیتا...
تا نگاهم بکنی از هیجان خواهم مُردآنکه با چشم خود آدم بکشد قاتل نیست...
کودک درونم به قاتلی تبدیل شده....بعد تو هر کسی که می آید او را می کشد......
مثلا خنده تو قاتل جانم بشوداین دل انگیز ترینقتل جهان خواهد شد!...
شده ای قاتل جانحیف ندانی که ندانی...
بزودی حکم اعدامت صادرمیشه،می دونی چرا؟اخه مهربونیات منو کشته،قاتل!!!*...
او می دویدو من می دویدم او سوی مقتل من سوی قاتلاو می نشست و من می نشستم او روی سینه من در مقابلاو می کشیدو من می کشیدم او از کمر تیغ من آه باطلاو می بریدو من می بریدم او از حسین سر من از حسین دل...
