پنجشنبه , ۱ آذر ۱۴۰۳
معجزه را وجود فردی می ناممکه می شود در آغوششعالم و آدم را از یاد برد...
آرزویم را بستم به ضریحِ موهایت...معجزه شد...
پاییز خیال عشق در سر داردهرلحظه به حس مادو ،باور داردبا آنکه گذشت مهر و آبان امایک معجزه ای به اسم آذر دارد...
این معجزه ی توست که پاییز قشنگ استهر شاخه ی با برگ گلاویز قشنگ استهر خش خشِ خوشبختی و هر نم نمِ بارانتا یاد توام هرکس و هرچیز قشنگ استکم صبرم و کم حوصله، دور از تو غمی نیستپیمانه ی من پیش تو لبریز قشنگ استموجی که نپیوست به ساحل به من آموختدر عین توانستن، پرهیز قشنگ استبنشین و تماشا کن از این فاصله من رافواره ام، افتادن من نیز قشنگ استبنشین و ببین، زردم و نارنجی و قرمزپاییز همین است؛ غم انگیز قشنگ است...
اول قصه دلم خواست کنارم باشیمرهم حال من و صبر و قرارم باشیرنگ و رخسار دلم رفت در این سختی هادل به تو داده که تا نقش و نگارم باشیقلب من وسط پاییز همین طوفان بودگفتم ای کاش بمانی و بهارم باشیپشت هم شعر غزل شعر غزل شعر غزلمن برای تو همایون تو سه تارم باشیبا تو من عهد نمودم که تو را دارم پسدل به مردی ندهم چون تو قمارم باشیتا که خندیدی و چشم تو به چشمم افتادبی جهت خواست دل آهوی شکارم باشیشکل این قصه عوض شد و تو میف...
باید از اول این شعر تو اینجا باشیاعتبار غزل و صاحب امضا باشیرو برویم بنیشین، حرف بزن ،قهوه بنوشقسمت این است که هم فال و تماشا باشیآمدی تا که جهان خانه تکانی بکندو تو آن نقشه ی جغرافی زیبا باشیمیتوانی فقط از فاجعه ی چشمانتیک شبه تیتر شوی ،صدر خبر ها باشیآه! شیرین تر از این هم مگر امکانش استکه تو فرهاد ترین قصه ی دنیا باشیآمدی تا که تو را خواب ببینم هر شبصبح تعبیر من این است که (رویا)باشیقطره ای از تو برای عطشم کافی ...
برای همه دخترای خوب دور و ورم:): گفتم با شما هم سهیم باشم اینکه امشب برای عزیزی که بی قرار بود و پر از حس از دست دادن نوشتم: نازنینم تو قوی هستی یادت باشه گل نیلوفر از لجن های دور خودش تغذیه میکنه و میشکفه، من اگر تجربه های به ظاهر غم انگیز عمرم نبود هرگز نویسنده نمیشدم، از این غم و بی قراری این روزهات تغذیه کن برای رشدت ببین تو با این غم چی باید بسازی ؟ببین این غم به طرف چی میکشونتت؟شعر؟ موسیقی؟ ورزش؟ مذهب؟ مجسمه ؟نقاشی؟ کاربیشتر؟ کمک به مردم ؟ ...
️من معجزه را فردی می نامم که می شوددر آغوشش عالم و آدم را از یاد برد!️ ️...
همه از عشق انتظار معجزه دارند، این که ما را تبدیل به بهترین آدم دنیا بکند. شاعر بشویم و شعرهای عاشقانه بگوییم. زیر باران ساعت ها قدم بزنیم و گریه های شبانه سر دهیم. اما من می گویم بزرگترین کاری که عشق کرده است این است که ما را همچنان به زندگی امیدوار نگه داشته است....
لبخندت در این جهانمعجزه ای بوداز سوی پیامبری کههرگز ادعای رسالت نداشتو عشقناممکن ترین اتفاق زندگی امهمچون ایمان یک مسلماندر کلیسای یک کشور یهودی نشین ......
فقط نگاه کنمعجزه گاهی دل سپردن استبه ابرهایی که دور سرت می چرخندو خیال هایی که هی رنگ و بی رنگ می شوندتا تواز خیالی نومعجزه ای جدید بیافرینیاغوایی تازهکه دلت را بدان بیاویزی.نگاه کنمعجزه همین استهمین که با قلبی خالیدستهایت پر از ستاره وآسمانت راستاره باران دیده اند....
لااقل پیش بیا تا غزلی ساز کنیمقصه و شعر و سَر راز دلی باز کنیمدفتر بغض و عداوت بگشاییم به عشق تا که از معجزه ی عاشقی اعجاز کنیمبنوازیم به صد شور و شعف دل ها را به شب خلوت مان همهمه ابراز کنیمبا نشستن به لبِ تاقچه ی خاطره هاعشق را با نفس گرم تو آغاز کنیمشعری از غنچه بوسه بسرایم به لبافق چشم تو را یک شب پرواز کنیمتا که صبح بال زند مثل نفس های نسیمبر سر بوسه ی صبحانه کمی ناز کنیمکاش هرگز نرود از سر من سایه ی تو ...
من از بلندای آسمان تنهایی؛جایی که هر کس مشغول بافتن ریسمان عزلت خویش بودبه عمق سیاهچاله ی چشمانت سقوط کردم؛سقوطی، به شیرینی صعودکه باعث شدبا تمام وجود در جامی از عسل به نام "عشق" غوطه ور شوم.این عشق عسلیِشیرین...و چسبنده...پیچ واپیچ به دور قلبم پیچید،من درون شکن در شکن این عشق مچاله شدم؛محو شدم در عشقی که بوی زندگی می داد!این عشق جادویی...تن خشک شده از تنهاییِ من را آبیاری کردتک تک سلول های بدنم علم عشق برد...
برای خودت دعا کن که آرام باشی.وقتی طوفان می آید، تو همچنان آرام باشی تا طوفان از آرامش تو آرام بگیرد.برای خودت دعا کن تا صبور باشی؛آنقدر صبور باشی تا بالاخره ابرهای سیاه آسمان کنار بروند و خورشید دوباره بتابد.برای خودت دعا کن تا خورشید را بهتر بشناسی...ﺯﻧﺪﮔﻲﻫﻴﭻﮔﺎﻩ ﺑﻪ ﺑﻦبست نمیرسد. کافیست چشم باز کنیم و راههای گشوده ی بیشماری را فرا روی خود ببینیم. خدا که باشد، هرمعجزه ای ممکن میگردد. ایمان داشته باش که قشنگترین عشقنگاه مهربان خداوند ب...
شب میرود ،روشن ترین خورشید می آید آرامش و عطر درخت بید می آید دلواپسی، تردید ،غم اینجا نخواهد ماند عید ،طلوع ،معجزه، امید می آید...
شب بیداری های منهمه از سر دلتنگی نیستراستش را بخواهی می ترسم معجزه بیاید تو را بیاوردو من خواب باشم......
معجزه از این زیباترکه منمیان سیاهی چشمانتآبی ترین آسمان را می بینم ....
بعضی روزها، آدم دلش یک معجزه می خواهد،معجزه ای شبیه به بارانمعجزه ای شبیه به یک خیابانکه از آنسویش یک نفر بیایدو هوایِ خوبِ خیابان را به خانه ات بیاورد..یا بگذارید اینطور بگویم ؛بعضی روزها آدم دلشیک نفر را می خواهد که از آنسویِ خیابان با باران بیاید ،با باران بنشیند و چکه چکه حالِ تو را خوب کند...
برگ برگمیریزد پاییز از قامت شکسته ی منریشه ام از خاک خیالم بیرون زدهو آمده دور گردنم محکمشبیه دشمنی که میخواهد ببوسدم.بیدی شده ام که از هر وزشیتنم میلرزدباید به زمستان هم فرصت بدهممرا به مرگ نزدیک کندبه مرگ نزدیک کند شاخه های منجمدم راتا امیدی نباشد که جریان پیدا کندزیر پوست دریده امدیگر منتظر معجزه هم نیستممعجزه ای ک باعث شوددارکوبی بر تنه ام بکوبدو صدای بمش بپیچد در گوشم...
اگر کسی را میشناسیدکه به شما " تعهد " دارددوست داشتنش راآویزه ی گوشتان کنیداین روزها معجزه ی ماندنکمتر از عصای موسی نیست ...!...
واحد شمارش معجزه " بوسه های توست "...
این روزها، هوس جای عشق را گرفته استای کاش خدا پیامبری می فرستادبه نام حضرت عشقکه رسالتش، عاشق کردن مردم بودومعجزه اش کتابی بود که سوره ای به ناموالعشق داشتو مردم را به بهشتی فرا می خواند که سردرش نوشته بود باب العشق و نمازش هم نماز عشق بود که اذانش قد قامت العشق بودولی افسوس که برای هر چیزی هزاران پیامبر و نماز و سوره داریم جز عشقانگار خداهم آدم های عاشق را فراموش کرده است....
گاهی کهبه بودنت فکر میکنم ...نفسم حبس میشود ،میلرزماز این همه خوشی...!جانافکر کن اگر باشیوای که از شادینَمردنممعجزه است...!...
مرگ باید سپید باشد تا روسیاهی زندگی برودمرگ آغاز هر چه آغاز استدر مسیری غریب و یک طرفهزنده بودن همیشه معجزه نیستزنده باشی و زندگی نکنی؟مرگ آغاز هر چه پایان استاشتباهی درست در خلقتآدمی دین و مذهبش به کنارآدمی هر چه هست انسانستمرگ پایان هر چه آغاز استخیر و شر، شایعه، خرافه، دروغرسم دنیا نبوده این باشدشکل گهواره ای شکسته شدهمرگ پایان هر چه پایان استپوچ تر، بد قواره تر از هیچشعر بی قافیه غم انگیزست؟شاعر...
تو را خدا فرستاد که دلم نگیردکه نشکند، که نمیرد!تو را خدا فرستادکه بشوی شان نزول آیه ی عشق...که بشوی سرمنشا جنونکه بشوی انتهای تنهایی!تو را ای عزیزِ بی مانندتو را ای همیشه ی بی تکرارتو را ای غزل ترین مضمون، خدا فرستادکه عطر سیب بگیرد جهانِ بی عشقمکه شکل رویا بگیرد هر لحظه...که رنگ لبخند بگیرد از حضورت دنیام!آری! تو را که معجزه ایتو را که پیامبر عشقیتو را که آخرین امیدیتو را... خودِ خودِ تو را برای منِ دیوانهتردید ...
چشمانم را می بندمو مثل آن روزشماره ای می گیرممعجزهچه می تواند باشداگر تو بر داری...
اگر میتوانستم، نیمی از عمرم را به تو هدیه میدادم تا در خیالم حتی، پرسه زن خانه ای نباشم که بی حضورت رنگ آرامشی به خود ندارد.تو آخرین امیدی به وقت ناامیدی که هیچگاه از دست نمیرود و فراموش نمیشود.فکر میکنم آدمی هرچقدر بزرگتر میشود، به همان اندازه یا شاید بیشتر، نه... حتما بیشتر بهانه های آغوش مادرش را میگیرد.تا یادم نرفته باید از معجزه ی دستهایت بگویم،دستهای مقدسی که شب های پاییزیه کودکی همیشه مضطرب و گریان را از زمستانی مهیب و مایوس بار به بها...
رمز و راز تاسوعا:پیدا کردن یکصد دوست معجزه نیستمعجزه پیدا کردن تنها یک دوست است که در کنار شما بایستدحتی زمانیکه صدها نفرعلیه شما صف کشیده اند...
بى شک خداوند تو را معجزه اى براى دنیاىِ بیهوده ام فرستاده... ️️️...
اگر تو ؛ اتفاق می افتادیمی فهمیدمهنوز معجزه ای هستاماقرن هاست که نه دریایی شکافته شدهنه مرده ای زنده،و تو به جای آمدنتسالهاست دورتر می شوی....
روزهای سختمی آیند و می روندتا مزه ی قهقه های بلنداز زیر دندان زندگی نرود...تا طعم نان داغ صبحانه ی مادربوی تکرار و رنگ دلزدگیبه خودش نگیرد!روزهای سختمی آیند و می روندکه از میان هزاران،همین چند رفیق ناب وچند یار اصیل برایمان بمانند...تا گاه گاهی به یادمان بیاورندکه دلبری گلهای ارغوانی باغچهچیز کمی نیستمعجزه ی بزرگ خداست..!...
لبخندت بی شک معجزه ی خداست؛در این عصرِ بی معجزِگی......
کسی که تمام عمرش را خواب باشد دیگر چه فرقی می کند آفتاب کجای آسمان باشد یا فردا چند شنبه است...وچه جادویست که،آدم یکی را داشته باشد گوشه ی روشن خیالشخواب از چشمهایش ببردیکی که وقتی راه میرود انگار یک ابر توی آسمان حرکت میکندیکی که کفشهایش صدای رفتن ندهدیکی که ادم را بکِشد با خودش ببرد تا مجنون شدنلیلا شدنیکی که مومن اش بشویو چشمهایش تنها یکی از هزاران معجزه اش باشند و لبخندش یکی دیگرو آنوقت تو هرگز از ایمانت برنمیگردیومرتد...
…محرم امسال هم رسید جاااااان دلم…اما نوعی دیگر و با اندوهی بزرگتر …خیلی ها امسال ڪنارمان نیستند و خیلی ها……درگیر این بیماریِ منفورند وهمۂ مان ب نوعی درگیرِ اضطرابیم………نگو معجزه ایاز اولادِ پیامبر در زندگی ات ندیده ای………ڪہ باور نمی ڪنم…………نگو هرگز نگفتہ ای یا حسین (ع)یا ابوالفضل(ع)یا قمر بنی هاشم(ع)یا……………بیا بازهم از تہ دل صدایشان ڪنیم……تا معجزهٔ این محرم………سلامتی باشد و آرامش………………و لبخندهایی از تہِ دل…………آمین یا...
تو پیامبر عشق بودی و معجزه ات سفروقتی به تو ایمان آوردم که رفته بودی......
هزار سال هم بگذردنگاهت غافلگیرم می کند ...تو در هر لحظههزار اتفاقی ...مگر می شود تو را دیدو به معجزه ایمان نداشت ؟!...
با تو بودن را دوست دارممثل گل به وقت بهارمستانه های تاک به موسم تابستانخنکای غروب های پاییزو سپیدی برف زمستان.... ..با تو بودن را دوست دارمکه چشمانت سرآغاز عشقو انحنای لبخندت ابدیت من است ..معجزه ی زندگی امآغوشت را به روی عاشقانه هایم باز کنکه حال لحظه هایم با توناب ناب است ........
وقتی دلت زخمی استخدا را با تمام توان صدا بزنخدا همیشهیک معجزه در آستین داردکه از مرور زمان زودترزخم دلت را التیام می بخشدمی دانی معحزه خدا چیست ؟معجزه خدا فقط عشق است !...
هیچکس نیست به دادِ دلِ تنها برسدباید از دورترین نقطهٔ دنیا برسدصبر و ٱرامش و یک معجزه تنها کافیستمیشمارم همه جا ثانیه را تا برسد....
کسی که تمام عمرش را خواب باشد دیگر چه فرقی می کند آفتاب کجای آسمان باشد یا فردا چند شنبه است...وچه جادویست که،آدم یکی را داشته باشد گوشه ی روشن خیالشخواب از چشمهایش ببردیکی که وقتی راه میرود انگار یک ابر توی آسمان حرکت میکندیکی که کفشهایش صدای رفتن ندهدیکی که ادم را بکِشد با خودش ببرد تا مجنون شدنلیلا شدنیکی که مومن اش بشویو چشمهایش تنها یکی از هزاران معجزه اش باشندو تو هرگز از ایمانت برنمیگردیومرتد نمیشوی....
مثل کبریت کشیدن در بادزندگی دشوار استمن خلاف جهت آب شنا کردن رامثل یک معجزه باور دارمآخرین دانه کبریتم رامیکشم در این بادهرچه باداباد...
زمان کند میگذره وقتی منتظری.زمان تند میگذره وقتی دیرت شده.زمان کشنده ست وقتی غمگینی.زمان کوتاهه وقتی خیلی شادی.زمان بی پایانه وقتی دردی داری.زمان طولانی میگذره وقتی بی حوصله ای.توجه کن:زمان با توجه به اتفاقات درون تو می گذرهنه عقربه های ساعتپس سعی کن خوش بگذرونی لحظه هات روصبور باش ...هم حکمت را میفهمىهم قسمت را میچشىهم معجزه را میبینى ...
اگر همه ما تنها در حد اینکهدر میوه فروشی میوهای خراب را کنار می زنیمتازه ها و سالم ترها را جدا می کنیم،افکار منفی را کنار میزدیم و فقط افکار زیبا،رنگارنگ سالم و هر آنچه که انرژی بخش است رابه ذهن خود راه میدادیم، هر روزمانپر از هیجان، دلهایمان پر از شکوفه ی امیدو معجزه ها مانند باران بر سرمان می ریختند....
خدایا دنیا هر روز داره سخت تر و غیر قابل پیش بینی تر از قبل میشهکار رو برای هممون آسون کن و نجاتمون بدهخدایا آمده ام برای حال مردم کشورم دست به دامانت بگیرم و دعا کنم، برای خاطر دل های بیقرار و سینه های داغداری که از تباهی و دردها گریخته اند و امیدشان به نگاه و دستان مهربان توست، ناامیدشان نکن خدا!دلم گرفته از این روزهای سردی که هرثانیه داریم در آتش اضطراب ناگزیر آن می سوزیم و گرم نمی شویم، دلم گرفته از شرایطی که هست، از اینکه مردم کشور...
حاشا کردم دوست داشتنم را...و به ناچار خیالم را به بیخیال ترین فردِ دنیا مانند کردم!و در تاریک ترین گوشه ی وجودمبه دور از هر حرف و سخنی...هر نگاهی...هر صدایی...آرام آرام پنهانش کردم !ممکن نیست متوجه اش شوی و یا پیدایش کنی !تو صدایش را هرگز نخواهی شنید...چراکه من به درها قفلی از سکوت زده ام !که هیچ راه فراری ندارد...مگر اینکه معجزه ای رخ دهد !معجزه ای برای شکستنِ سکوتِ این زبان...برای آشکارا عشق ورزیدنِ این دل...برای آ...
در این غوغای بی هیاهوی دلم، که پر از تاریکی نا نوشته است؛ سوسوی نوری از شبنم های غمِ قلبم بازتاب شده است...با تمام قدرت چنگ میزنم به چکه ای نور تا شاید از مرداب کدر وجودم بیرون کشانده شوم...ولی مثل یک کوری ام که مقصدش را گم میکند...به دنبال دلیل حواس پرتی ام می گردم...پیدایش کردم...میبینیش؟..درست همان گوشه ی قلبم مثل بچه ای بهانه گیر و منزوی کِز کرده...دلش می خواهد دستی بر سرش کشیده شود،محبتی از روی عشق خالص را تجربه کند،گاهی کو...
شکست خوردن و زمین خوردن یک اتفاق استتسلیم شدن و بلند نشدن یک انتخاب است نگذار انتخاب هایت،اسیر اتفاق ها شود....اگر قرار است خوشبخت باشی ، همین امروز شروع کن ...منتظرِ هیچ معجزه ی عجیب و غریبی نباش !رویِ پایِ خودت بایست و لحظه هایت را زیباتر از همیشه بساز ! جا نزن !جسور باش ...این قانونِ ارتفاع است ؛هرچه بیشتر اوج می گیری ؛باد و باران ، بی رحم تر می شودو نفس کشیدنت سخت تر !تو اما محکم باش !نه به زمزمه یِ پرنده ه...
وقتی معجزه تویی دیگر هیچ اتفاقِ تازه ایجز دوست داشتنت نمی افتد...!...
این روز ها حالم عجیب خوب است طوری که با کوچک ترین چیزی از ته دل میخندم و شادی میکنم و از خدا میخواهم که این حال خوب را در من دایمی کند و از او به خاطر حال خوب امروزم سپاسگزارم...این روز ها من خیلی چیز ها را یافتم مثلا حال خوبم را خنده ی از ته دل را شادمانی بی دلیل را و نعمت هایی که داشتمو نادیده گرفتم...این روز ها عزمم را جزم کردم که به معنای واقعی کلمه انطور که دوست دارم زندگی کنم رویا بسازم و معجزه ها را باور کنم چون حال دلم را عجیب خوب میکنند ...
اوضاع همیشه همینطور نمی ماندروزی می رسدمعجزه ای اتفاق می افتدو تو آنقدر عاشقم می شویکه هیچ صداییجز ضربان قلبم نمی شنویو هیچ راهیجز چشمان نم گرفته ام نمی یابیآن روز که به من می رسیزمین از گردش باز می ایستدبرگ های سرگردانبه شاخه ها باز می گردندو آسمان باران یاسبر پیکرمان می ریزدآغوشت را باز می کنیبه روی انتظار سالیانمدیگر عشق را مرزی نمی ماندکه آن لحظهخدا از سر شوقباران را کنار زدهو خودش برایمان می باردو تو...