پنجشنبه , ۱ آذر ۱۴۰۳
در خانه ى ویران شده ام چشم ترى بودتا در پى ابروى تو صاحبنظرى بودصد بار شکستى دل من را و ندیدىدر قلب فرو ریخته جز تو نفرى بود ؟هیهات که درد دلم از راه شفا رفتچشمان تو معشوق حریف قَدَرى بودتا چشم من از روزنه بر روى تو افتادچون دیر به خود آمدم آشفته سرى بودبا رقص تو با روسرى و باد که مستیمبا آمدنت کوچه ى ما را خبرى بوددر پشت تو افتاده زمین نبض خیابانتا از قدمت روى زمینش اثرى بودابلیس شدم سیب شدم پاى تو امااز هر ...
خواستم از چشم زیبایت بگویم، بگذریماز قد و بالای رعنایت بگویم، بگذریمباد تا آهنگ میزد با نُت موی فرتشعرِ در خور,وقت اجرایت بگویم، بگذریممصرعی در وصف لبخند مونالیزات یاخلقت عاری از امّایت بگویم، بگذریمخواستم آرایه های شعری ام زیبا شوداز صدای ردّ پاهایت بگویم، بگذریماز جوانی جو زده دنبال استعمار توقصد آزادی کوبایت بگویم، بگذریمدر سکوتت برزخی می بینم از تنهایی اماز غمِ این مردِ تنهایت بگویم، بگذریمدر گذشته مانده ای...
شومی فال من از قهوه و فنجان پیداستپشت این عقربه ها پیکر بی جان پیداستجسمم آواره و روحم پی تو می گرددفرم ویرانی من چون بم کرمان پیداستسایه را پشت خودم میکشم اما افسوسضعف پاهای من از عمق خیابان پیداستصورتت فرم کمان دارد و آن ابرویتمثل تیزی لبه تیغه ی زنجان پیداستمن که در عشق تو پروانه ام و شمع توییدر سرانجام ببین شام غریبان پیداستتو که موهای فرت عطر گلایل داردبعد دیدار تو در کوچه رضاخان پیداستدلخوشی های من از بدو...
شب به شب از میان پلکم دردمیزند بر هم عمق خوابم رامن که عادت به روز بد دارمپس بده پس قرار و تابم راهفته و ماه و سال و قرنی شدمن هنوزم اسیر موهایتطرح لبخند روی لب هایتلحن زیبای گفتگوهایتلاله و سوسن و گلایل هاپیش چشمم یکی یکی مردنبس که از جبر و غربت و سرماسیلی از چرخش زمان خوردنواژه هایم تلو تلو میخورد(یک نفر از سه نقطه ها رد شد)حال و روزم میان گرداب است(بند آخر سناریو بد شد)من که فرزند احتمالاتمیک خ...
گربه ای در گوشه ی انبار خوابش میبردآن زمان که سفره با اقرار خوابش میبردپای پولی گر میان باشد پلیس زبده ایدر مصاف حمله ی اشرار خوابش میبردزندگی را در پس پس کوچه ها گم کرده امعاقبت از این همه تکرار خوابش میبردبا مرور خاطرات تلخ دوران بلاگاهگاهی در سرم افکار خوابش میبردحجم غم از سر به انگشتان دستم میرسدهر نتی را میزنم گیتار خوابش می بردبس که از چشم و لب و مو و دهانت گفته امعکس تو در قاب بر دیوار خوابش میبردتوبه ها...
از نسل سپیدارم این بار که می آیممهری به دهان دارم، این بار که می آیمآشفتگی ام پیداست، از حالت فنجانمآوای بمِ تارم، این بار که می آیماز دوری آغوشت، آهی به گلو دارماز آینه بیزارم، این بار که می آیممغرورم و میخواهم، بیهوده در انکارمآبستن اقرارم، این بار که می آیمدر پشت نقاب خود، از حادثه ویرانمچون جسمِ سرِ دارم، این بار که می آیموقتی که تو میرفتی، بغضی به گلو افتادچون ابرم و میبارم، این بار که می آیموامانده ایّم د...
رستم و افراسیابم که ز پا افتاده اممثل فرخزادم اما بی صدا افتاده امیا چو قبر شاعر شهنامه ی اسطوره ایکنج شهرستان مشهد بی بها افتاده امدر میان کوچ یک دسته پرستوی غریباتفاقی ناگوارم، بی هوا افتاده امگیجم از این همهمه بین سیاستها و دینمثل دودم که معلق در فضا افتاده امبی دلیل و با دلیلش بگذریم، افتاده امفصل سرما از دهان با حرف \ها\ افتاده ام(یک زمان پیشامدی بودم که امکان داشتم) این زمان کنج اتاقی در کما افتاده امسیب ...
من بنای کهنه ای در بستر ویرانی اممثل باقیمانده ی آثاری از اشکانی امبا نجابت بغض ها را در گلو حل کرده اممثل ابرم,زود میگیرد رگِ بارانی املذتی دارد برای چشم تو شاعر شدنبا تو ترکیبِ نبوغ سعدی و خاقانی امای کبوتر از قفس دوری کن و اینجا نمانتا ابد من در اتاق کوچکی زندانی امدیدن تصویر خود در آینه زجرآور استتا که تفسیری برای بی سر و سامانی امبخت ما فاعل نشد تا همت و کاری کندمثل اسماعیلم و در نقش یک قربانی امشعر من تصو...
گرچه موهایم سپیدو شانه ام افتاده استکودکی دارم درونم که دبستان می رود...
از باید و نباید و هنجار خسته اماز مردم همیشه طلبکار خسته امبا کوچه ای که هم قدمت بوده ام بگواز انتظار و وعده ی دیدار خسته ام...
سمی کشنده جای موهایت به دستمدادی که همراهم فقط سیگار باشداز شانه و آغوش تو خیری ندیدمپس سر همان بهتر که بر دیوار باشد....