پنجشنبه , ۱ آذر ۱۴۰۳
ز رفتن تو من از عمر بی نصیب شدمسفر تو کردی و من در جهان غریب شدم...
دارد به سفر می رود امشب چمدانم با خاطره ای تلخ که من خالق آنم...
حالا بیا قدم به قدم تا سفر کنیمحالا بیا که خاطره ها را مرور هم......
سفر راستین برای کشف کردن، رفتن به مکان های تازه نیست؛ بلکه یافتن نگاهی تازه است....
دلتنگ توام جانا هردم که روم جاییبا خود به سفر بردم یاد تو و تنهایی...
باز هم جمعه و معشوقه من در سفر است باز هم وسوسه دارم نکند پشت در است...
در سفر،هر کس به مقصد می رسد، می ایستد!من سفر را دوست دارم، مقصد من رفتن است!...
سفر همینش خوب است : اینکه بدانى چه کسانى به تو نزدیک ترند وقتى اینقدر از آن ها دورى ......
مسافران شب راهی سفرند ؛ سفری رو به سحر...
دیگر چه بلاییست غم انگیز تر از اینمن بار سفر بستم و یک شهر نفهمید...
جای دارو دکترم تنها سفر تجویز کردگفت گاهی دل بریدن رو به راهت می کند...
رفتن،سفر،عبوردنیا کلافه استاین روزهای تلخوقت اضافه است...
دیگر چه بلاییست غم انگیزتر از اینمن بار سفر بستم و یک شهر نفهمید.......
گاهی لحظه ای اندیشیدن به «تو»سفری می شود طولانی ترین...
سفر تو کردی و من در جهان غریب شدم...
آمدم باز به دیدار تو ،از راه سفر،عشق می آورمت ،عشق ،که سوغات من است!...
از تو نمانده تاب جدایی دگر مرابهر خدا مرو به سفر، یا ببر مرا...
هیچ اشکالی ندارد احساساتی داشته باشیم که دیگران چیزی از آن درک نکنند ؛ هر کسی سفر خودش را میرود ......
موفقیت یک سفر است نه یک مقصد...
برف هم دلیل عاشقانه ای ستبرای سفر به آغوشت.عشق راهش را پیدا می کند....
مونسی نیست مرا بعد سفر کردن توهمدم دردم و این درد کشیدن دارد !...
ماها تو سفر کردی و شب ماند و سیاهینه مرغ شب از ناله من خفت و نه ماهی...
ماها تو سفر کردی و شب ماند و سیاهینه مرغ شب از ناله من خفت و نه ماهیچشمی به رهت دوختهام باز که شایدبازآئی و برهانیم از چشم به راهی...
سفر تو کردی و مندر وطن غریب شدم...!...
دلم سفر میخواهدبا حالی که خوش باشدلب هایی که بخندددلی که آرام باشدشبموسیقیتوو جاده ای که هیچ پایانی نداشته باشد...
سفر همینش خوب است.اینکه بدانی چه کسانی به تو نزدیک ترتد وقتی اینقدر از آنها دوری...
آه ، تاکی ز سفر باز نیایی ، بازآاشتیاق تو مرا سوخت کجایی، بازآ...
خواب شوى ، باد شوى ، در گذر آب شوىعشق نمى رود ز سر ، عشق سفر نمى کند...
گفتی از پاییز باید سفر کرد...گر چه گل تاب طوفان نداردآنکه لیلا شددر چشم مجنون...همنشینی جز باران ندارد...
دلم سفر می خواهدبا حالی که خوش باشد...لب هایی که بخندد...دلی که آرام باشد...شب...موسیقی...تو...و جاده ای؛ که هیچ پایانی نداشته باشد!!!...
هر که تهدید به رفتن بکند / می گویمشیر از این بیشه سفر کرده/ تو که جای خودت...
هیچ چیز بدتر از این نیست که با دل تنگ سفر کنی...