متن احساسی
زیبا متن: مرجع متن های زیبا و جملات احساسی
خورشید
برای تماشای چشم های تو
طلوع می کند
اگر بخاطر ماه نبود
هرگز غروب نمی کرد !
چون ماه نیز
همیشه دلتنگ
چشم های توست
مجید رفیع زاد
ای تو آقا محرم دلها بیا
بی تو خون است این دل شیدا بیا
بی تو این دنیا شده زندان ما
بی تو خون می بارد از چشمان ما
همره موج غم دریا شدیم
کنج زندان بی کس و تنها شدیم
ای به عالم سایه ات بر سر بیا
می...
حقیقت را
به حضرت دوست
به کتابش
و به آب و آیینه می گویم
که چون خوابی است بی تعبیر
قهوه ای بی شکر
و فریادی است
به زیر آب
مجید رفیع زاد
دیگر میان شعرهایم
عطر سپید به مشامم نمی رسد !
صدای قدم هایت را نمی شنوم
فهمیدم که
میان عاشقانه هایم قدم نمی زنی
چون تو دیگر
بوی غزل می دهی
در حالیکه
من همیشه برایت
سپید می نوشتم
مجید رفیع زاد
هر شب
آرزوهایم را
بر روی پاهایم تکان می دهم !
بیدار شوند
بهانه ی تو را می گیرند
تویی که دیگر
برای من
نیستی
مجید رفیع زاد
یه باغچه ی کوچیکیه کنج حیاط قلب من
درخت آرزوی اون بدون برگ و پیرهن
روی تموم شاخه هاش پرنده ها غم می خونن
انگار که از عاقبت باغچه چیزایی می دونن
بیا که فصل این دلم بی تو دیگه خزون شده
دلم می سوزه واسه اون گلی که نصف...
دل نوشته هایم
قلب من است
مهرت پنهان است
در ردیف و قافیه
در سپید و غزل
بیا که تنها محرم قلبم
چشم های توست
که ضربان
دل نوشته های من است
مجید رفیع زاد
زبان من چه خاموش و دلم سرشار از حرف است
وجود سرد من بی تو ، بیا پوشیده از برف است
تو رفتی و زمستان را به قلبم ارمغان دادی
تو ای نامهربان غم را ، چرا بر من نشان دادی ؟
همیشه عاشقت بودم میان بی وفایی ها
همیشه...
نگو روزی نباشم !
که شعرهایم مرثیه می شوند
و چشم هایم غرق در اشک ،
دست ها نوازش را
و لب ها بوسه را از یاد می برند
نگو روزی نباشم
پریشانم نکن
که پریشانی فقط برازنده ی موهای توست
بمان
و خاطراتت را به من هدیه کن
بگذار...
ای یار پنهان از نظر با چشم دل می بینمت
من در گذرهای زمان کنج دلم می جویمت
نامت شده ذکر لبم در هر شب و محراب من
هر دانه از تسبیح من شیرین تر از هر خواب من
اشک شب و آه سحر تنها امید من شده
ذکر کریم...
مانند یک بذر
از دل زمین می رویم
جوانه هدیه ای است
که باران برایم به ارمغان می آورد
درخت می شوم به عشق تو
و در هر فصل از سال
برایت پاییز می شوم !
تمام برگ های تنم را
هدیه می کنم به قدم هایت
تو با آمدنت...
یک روز هم یکی میاید که
مرا برای خودم بخواهد
که قِلِقَم را بلد باشد و به من فرصت عاشقی کردن بدهد ...
کسی که با رفتنش مرا از خیابانها بیزار نکند.
یکی که من برایش یکی مثل همه نباشم. ایموجی قلبهایش، لبخندش ، جانم گفتنش هایش، وقفِ عام نباشد......
در تاریکی ، زندگی گم می شود
عشق گم می شود
ترس بیدار می شود
شادی ، زشت می شود
غم از کوچکی گم می شود
انتظار ، پوچ می شود
انسان نیست می شود
نور اگر بتابد زندگی می آید
زندگی اگر بیاید انسان می روید
زندگی درخت است...
خیالِ چشمهای تو
برای من
چیزی شبیه قهوه ی دمِ صبح است
دلپذیر
آرامش بخش
خواستنی...
خواستنی که نه!
خواستنی ترین!!
وای از آن قهوه ی چشمانت
که روز آرامم می کند و
شب، بی خواب!
به قلم شریفه محسنی شیدا
یه حسی دارم این روزها
پرم ازحس دلشوره
یه حس مبهم وگنگه
یه کم تلخه یه کم شوره
نمیخوام هیچ کسوجز تو.
که قلبم باورت کرده..
ولی باور بکن عشقم
اینها تفسیره یه درده
نگم ازحال و از روزم
نگم از حس تنهایی.
نگم از حس اون بغضی..
که گریم...