این شب بدون آغوش و بوسه هات از گلوم پایین نمیره
تو را میتوان سرود از طعم تماسِ عشق با بوسه از نشتِ عطرِ شیفتگی تا آغوش با همین دو سه سطر ساده ی شعر ...
اردیبهشت، بی قرار ی عاشقانه ی ابرهاست با زمین. اردیبهشت، لب های بوسیدنی تواند در خیابان. اردیبهشت ، یاد و خاطره و زیبایی ست . اردیبهشت ها عاشق که باشی دلت مدام هوای معشوق می کند و بوسه . اردیبهشت ، بی خیالی و عاشقی ست اردیبهشت دوست داشتنی، لعنتی...
کمی در پاییز با من قدم بزن دلدادگی کن بگذار این فصل زرد کبود شود از بوسه های ما کمی دیوانگی کن با من لبخند بزن بگذار هوای پاییز رنجیده نماند بخندد ذوق کند و به آدم های رفته بفهماند عشق درفصل بی برگی پر برگ میماند برگی که این...
مردِ مغرور دوست داشتنی ام؛ این زمستان، این سوزِ دلچسب، و این هوایِ نوبرانه، تنها کنارِ تو با یک فنجان چایِ گرم می چسبد که بنشینیم کنارِ شومینه،و از پشتِ پنجره هوایِ زمستان را تماشا کنیم تو برایم مولانا بخوانی؛ ای که در باغِ رخش ره بردی گل تازه به...
حاضرم دردِ دلم به قدر دریا باشد اگر آن ثانیه آغوش تو ماوا باشد صد قدم آمده ام یک قدمی هم تو بیا میشود این من و تو آخرتش ما باشد . لب به دندان خجالت مده آرام نگیر عشق آن است که زاینده ی غوغا باشد . بوسه از...
صبح باشد و پائیز و یار .. در بوسه یِ صبح حاجتِ هیچ استخاره نیست!
با اولین بوسه ات روحم بی وزن شد آنچنان که از تنم پر کشید.
کنج لبهایت برای بوسه چیدن عالی است طعم شیرین لبانت را چشیدن عالی است
تلاش بوسه نداریم چون هوسناکان نگاه ما به نگاهی ز دور خرسند است
جایم را با کسی پر خواهی کرد او هم تو را خواهد بوسید و به تو خواهد گفت که زیبایی اما به مرور از تک و تاخواهی افتاد چون نه بوسه هایش مغناطیس بوسه های مرا خواهد داشت نه شعر می داند چیست که زیبایی مفردت را مضاعف کند در...
لااقل پیش بیا تا غزلی ساز کنیم قصه و شعر و سَر راز دلی باز کنیم دفتر بغض و عداوت بگشاییم به عشق تا که از معجزه ی عاشقی اعجاز کنیم بنوازیم به صد شور و شعف دل ها را به شب خلوت مان همهمه ابراز کنیم با نشستن به...
بیا و بی محابا بغلم کن بنوشان مرا از مِی چشمانت بفشارم در اَمنِیت گرم آغوشت بینداز بوسه هایت را یکی یکی به جانِ عاشقانه هایمان در همین پاییزی که بوی بهار میگیرد با بوسه های یواشکی ِمان ! در همین پاییزی ک بوی بهار میگیرد از بوسه های شیشه...
وقتی غروب زود می رسد کسی از جایی دور نِی می زند و زمزمه ای نزدیکتر، می نشید جایی میانِ پیچ و تاب موهایم اما هر چه نگاه می کنم آنسوی پنجره ، چنارها بی برگ! سالهاست از فصل کوچ گذشته ومن در کالبدم جا مانده ام، حالا گرمایی نیست...سرمایی...
تو اگر باشی و من باشم و باران باشد به بغل می کشمت گر چه خیابان باشد فکر بوسیدن و آغوش تو تا زد به سرم به جهنم که در آن کوچه نگهبان باشد! لب تو باشد و من باشم و ای وای خدا گنه بوسه زدن گردن شیطان باشد...
همین که دلتنگی سایه ی شومش را برسر دلم پهن میکند وقتی که تنهایی را تا مغز استخوانم احساس میکنم جهان با تمام وسعتش برایم شبیه به زندانی می شود که از هر سو احاطه ام میکند دلهره شعرهایم را مبتلا میکند صبوری ام چشمانم را کم می آورند که...
هوَس کرده ام که تو بآشی مَن بآشم و هیچکس نبآشَد آنگآه دآغترین آغوش هآ رآ از تنَت و شیرین ترین بوسه هآ را از لبانَت بیرون بکشَم به تلافی تمام ِ روزهایی که میخواهمَت و نیستی ...
باران می بارد و چه زیباست بوسه ی قطره هایش بر تن زمین و زیباتر عاشقانه هایی که جاری شده در هیاهوی این شهر تو بگو چرا من باید زیر بارش این باران و هیاهوی این عاشقانه ها تنها با خاطرات تو قدم بزنم؟ چرا؟
ای باد صبحگاهی از من ببر سلامی در نزد آن دلارام نا گفته هر کلامی آرام و بی هیاهو بوسه بزن به مویش تا روز گردد آغاز با ناز و شادکامی
قول بده وقتی مردم، بر روی پیشانی ام بوسه ای بزنی... من آن را حس خواهم کرد.
گر زِ مسیح پُرسدَت مُرده چگونه زنده کرد؟ بوسه بده به پیشِ او بر لبِ ما که اینچنین ! مولانا
خوابت را به هم نمی زنم بوسه ای روی گونه ات می گذارم و بوسه ای از گونه ات برمی دارم آنچنان آرام خوابیده ای که دلم نمی آید رفتنت را شیون کنم
با من بجنگ بعد بغل کن مرا ببوس اینگونه بوسه ها و بغل ها غنیمت است
به جای بوسه های تو به روی گونه هام برفه دروغه لیلی ومجنون تموم قصه ها حرفه