زمستان سرد نیست درد است وقتی دست هایم تنها خودم را به آغوش می کشند !
تو که نیستی احساس کودکی را دارم که موقع یارکِشی؛ هیچکس برای بازی انتخابش نکرده! همانقدر مظلوم همانقدرتنها همانقدر بیچاره
دور باشی و تپنده بهتر از این است که نزدیک باشی و زننده... این مفهوم را در رگ هایت جاری کن دیگر تنها نخواهی بود... ️️️
بنازم غیرت غم را دمی نگذاشت تنهایم
وقتی انسان آموخت،آن هم نه فقط بر روی کاغذ،که چگونه با رنج هایش تنها بماند و چگونه بر اشتیاقش به گریز چیره شود، آن وقت چیز زیادی نمانده که یاد نگرفته باشد
آدم ها تنها که می شوند ، فرصتِ بیشتری دارند که فکر کنند که ببینند چه کسی دوستشان دارد ، چه کسی هوایشان را دارد ، و چه کسی عینِ خیالش نیست ... آدم ها تنها که می شوند ، تویِ لاکِ خودشان فرو میروند ، واقع بین می شوند...
مهم نیست شرایط چقدر سخت باشه آدمی که بخواد رو قولش باشه هیچوقت تنهات نمیزاره
به خدا بارون که میزنه آدم تنها ، تنها تر میشه
میان این همه فعل تنها* رفتن* به صرف تو بود
دلگیر نباش از تنهایی ات ؛ وقتی که داری قله ی آرزوهای خودت را فتح می کنی ، دلگیر نباش از این که هرچه بالاتر می روی و از زمین و تکرارها ، فاصله می گیری ؛ دوستانت کمتر می شوند ، درست شبیه به عقابی که هرچه بیشتر اوج...
اونجا که فکر کردى تنهایى و کسى دوسِت نداره، بیشتر از همیشه کنارتم و دوسِت دارم
خدایا تو تنهایی منم تنها
وقتی دلت با من نیست بودنت مشکلی را حل نمی کند... تنها دلتنگ ترم می کند!
وقتی دستت تو دست عشقته و آروم یه فشار کوچیک به دستت میده… بی تفاوت از این فشار رد نشیا داره باهات حرف میزنه میگه دوستت داره! میگه هواتو داره! میگه حواست به من باشه! میگه حواسش بهت هس! میگه تنها نیستیا! این یعنی نهایت آرامش
تنها تو را دوست دارم... شاید تنها کسی نیستم که دوستت دارم اما.... کسی هستم که تنها تو را دوست دارم...
عشق چیست؟ جز آنکه زن همدمی باشد برای مرد، و مرد تکیه گاهی برای زن؟ یعنی فهم و اجرای این نیم خط آنقدر سخت است که همه تنهایند؟
ﮔﺎﻫﮕﺎﻫﯽ ﮐﻪ ﺩﻟﻢ ﻣﯿﮕﯿﺮﺩ به خودم میگویم در دیاری که پر از دیوار است ﺑﻪ ﮐﺠﺎ ﺑﺎﯾﺪ ﺭﻓﺖ؟ ﺑﻪ ﮐﻪ ﺑﺎﯾﺪ ﭘﯿﻮﺳﺖ؟ ﺑﻪ ﮐﻪ ﺑﺎﯾﺪ ﺩﻝ ﺑﺴﺖ؟ ﺣﺲ ﺗﻨﻬﺎﯼ ﺩﺭﻭﻧﻢ ﮔﻮﯾﺪ : ﺑﺸﮑﻦ ﺩﯾﻮﺍﺭﯼ ﮐﻪ ﺩﺭﻭﻧﺖ ﺩﺍﺭﯼ ﭼﻪ ﺳﻮﺍﻟﯽ ﺩﺍﺭﯼ؟! ﺗﻮ خدﺍ ﺭﺍ ﺩﺍﺭﯼ ﻭ ﺧﺪﺍ ﺍﻭﻝ ﻭ آخر باتوست
کیم من؟ آرزو گم کرده ای تنها و سرگردان نه آرامی نه امیدی نه همدردی نه همراهی
هر که در سینه دلی داشت به دلداری داد دل نفرین شده ی ماست که تنهاست هنوز...
گاهی تنها که باشی... دلت حتی از دیدن یک جفت کفش هم می لرزد!
چنان تنهای تنهایم که حتی نیستم با خود نمیدانم که عمری را چگونه زیستم با خود
آه ... ای ماه ماهی تنها را تو به دریا برسان
مگر میشود مرد باشی زنی در کنارت افسرده شود...؟ مگر میشود مرد باشی و زنی در کنار تو تنها باشد...؟ ته ریش نمی خواهد...! مردانگی ...انصاف میخواهد!
همیشه یک نفر جای تمام شهر غمگین است زنی تنها که دیگر در سرش شوری نمی افتد