متن دلنوشته کوتاه
زیبا متن: مرجع متن های زیبا و جملات دلنوشته کوتاه
این روزها ، خیابانها را که قدم میزنم ، میفهمم که دیگر هیچ دلی به دل راه ندارد ! افسوس ! که این روزها برای باهم بودن ، باید جیبت پُر باشد و خانه ات خالی !!!
برای رسیدن به اهداف یک، دل لازم
است از جنس باور
خودت را باور داشته خودباوری قدرتی
به آدم می دهد که هیچ یک از داروها
و، ورزش ها هم نمی تواند.
خودت را باور داشته باش...
اسما رحمانی...
من اسیر تور نگاهتم.
اسما رحمانی
باران هم بارید
باد وزید
آسمان ابری شد
نه باران شست
نه باد برد...
چگونه است
این دلتنگی های آدمی؟؟
چه تراژدی غم انگیزی
دلت در جای دگری
و تنت در آغوش دگری
و اینگونه عشق را
به یغما برده ایم
درد کمی نیست
این آفت جانسوز
✍️: سعیدرضایی فر
چشم ها اورا نمی بینند ولی او همه را می بیند
خدا همیشه حواسش بهت هست نکنه غفلت کنی رفیق
آخر هفته را جور دیگر دوست دارم.
انگار یک آخیش گفتن طولانی برای خستگی های روزمره است.
انگار یک توقفگاه لب جاده برای شروع زندگی دوباره است.
مثل یک چای خوردنِ با عشق برای شستن تمام غم و غصه ها میماند و کام را شیرین میکند.
گویی همانند دریای بیکرانیست،که...
دلم از حرف های نگفته ام لبریز است اما
بگذار که بُگذَرم
چراکه
ازگفتنش لحظه ،لخظه بی تاب تر می شوم
ساحل هاشمی
میدونی هیچوقت یادم نمیره چیا بهش گذشت
با این حال وقتی به گذشته فکر میکنم هیچ حسی جز بی تفاوتی و آرامش بهم دست دوستی نمیده
وقتی به گذشته نگاه میکنم
دختری رو میبینم که با وجود اینکه دل و اعتمادشو شکستند واز این دنیا و ادماش ناامیدش کردند
همچنان...
تنها جای گذر (پایان) عمر
کاش
همین جا باشد در هوای تو
بس که مهمان نواز بودیم
پشت غم هایمان هم آب ریختیم
و
آنها چه زود دلتنگ مان شدند
که هنوز نرفته، برگشتند.....
برگرفته از کتاب:یک شب از شانه های خدا هم طلبم را برداشتم
به قلم:مریم کنف چیان
صدراعظم تمام غم هایم
دوری توست....
نیازی به کودتا نیست...
فقط بیا
دولت غم هایم با آمدنت سرنگون خواهد شد....
برگرفته از کتاب:یک شب از شانه های خدا هم ،طلبم را برداشتم
به قلم:مریم کنف چیان
در زیارت نامه عاشقان
فقط یک جمله نوشته اند:
الهی
دشمنان و دوستان را
به درد عشق مبتلا گردان
آمین
برگرفته از کتاب:یک شب از شانه های خدا هم طلبم را برداشتم
سرزمین من تاریک شده..یا سفید..رنگی نیست..نمی بینم..آدمها رنگهای مرا دزدیدن..تنها رنگ من خداست
برایم موجی باش ز دریا بودنت..
ساحل دیر بازی ست که آرام ست..
با شعر نو،با کلام ساده،با قلم و خودکار
گفتم و نوشتم از تو آنها شنیدی و خواندی اما باز هم نیامدی!
رقیه سلطانی
هیچ نمیگویم و درسکوت از دور بغلت میکنم.
ترکیب عجیبی است نه؟ سکوتم از انفجار احساس شیرین بودنت، دوریمان از گیرو دار اجسام فیزیکی بعیدمان و هم آغوشی زیبای قلب هایمان. انگار نه انگار که تن هامان کیلومترها دور است. چنان جان هایمان درهم تنیده اند که گویی شانه به...
اخم که میکنی
تداعی میشود برایم
قهوه قجری
همانقدر تلخ میشوی
و به همان اندازه خواستنی!!!
آری
پینه میان ابروانت دلبرانه
اهل قاجار من است