چترم را روی سرم می گیرم... و از این شهر می روم... باران های اینجا... بوی دلتنگی می دهند
دل خوشی ها کم نیست دیده ها نابیناست
به عدالت دنیا!! مشکوکم دستانت دور اما... نفست جان من است...
مهم نیست تو پیری چه شکلی میشی مهم اینه که با کی پیر بشی...
هیچ چیز بدتر از این نیست که با دل تنگ سفر کنی
مادر بزرگم که تو تنهایی مرد فهمیدم اگر دنبال پرستار برای پیری خودمم راهش پول جمع کردنه نه بچه دار شدن...
خدا وسط غم هات یه گل می کاره مطمئن باش
پارادوکس یعنی ندارمت و گاهی فکر از دست دادنت دیوانه ام می کند...
رفیق یه تار مو از سرت کم بشه همه رو کچل میکنم
اگر دلت گرفته سکوت کن کسی معنای دلتنگی را نمی فهمد
با مرغ ها که باشی قد قد میکنی با عقاب ها باشی پرواز می کنی
پاییز را دیدی؟ آنان که رنگ عوض کردند / افتادند...
دست خودت نیستا... جون به جونت کنن خواستنی هستی...
اکنون کجاست؟ چه می کند؟ کسی که فراموشش کرده ام...
خودم کم بدبختی دارم این وسط تو هم هی خوشگلتر شو
دلم می سوزد... وقتی می بینم توی شهرداری حقوق آنهای که جدول حل می کنند بیشتر از آنهایی است که جدول تمیز می کنند!!
من تمامم... پر از این حالت بی حوصلگیست!
من تو را به هر زبان ترجمه کردم عشق شدی
حجم چشمانی گاهی میبرد حجم دلی را
وقت هایی هم که سرد بودی نمی فروختمت به آتیش بعضی ها
دختر مو مثل خودت تربیت کن همونقدر با حیا همونقدر نجیب همونقدر مهربون همونقدر دوست داشتنی... فدای مامان خوشگلش و دخترم بشم
رفیق جونم... تو عروس شوووو بهترین ساق دوش دنیا شدن با من...
رفیق دعا میکنم یه بار تو زندگیت گریه کنی اونم به خاطر شوق رسیدن به عشقت باشه
آنکه میرود فقط میرود و آنکه میماند درد می کشد غصه میخورد بغض می کند اشک می ریزد و تمام این ها روحش را به آتش میکشد و در انتظار بازگشت کسی که هرگزباز نخواهد گشت آرام آرام خاکستر میشود