متن دلنوشته
زیبا متن: مرجع متن های زیبا و جملات دلنوشته
خسته از مزون برگشتم خونع،سریع ی دوش گرفتم و پیراهن کوتاه لیمویی رو تنم کردم و موهامو آزاد دورم رهاکردم تا خشک بشن...برا عکسش بوسه ای فرستادم و راهی آشپزخونه شدم ..مواد کتلت آماده بود چایی دم کردم و براش پیام فرستادم\ماهت دلتنگتع :)\
باز برگشتم تو اتاق صندلای سفیدمو...
صدای خنده هاش گوش فلک رو کَر کرده بود،چقد تو اون لباس صورتی خواستنی شده بود،موهای فرش دورش ریخته بودن چشای درشت و خمارش عجیب دلبری میکرد ...کوسن رو از رو پاش برداشتم و یکه ای خورد و ب حالت غر گف؛چیکار داری بیا فیلم ببینیم بدعنق خان..چشاشو دوخت ب...
«دلنوشته»
از هیچ کس هیچ انتظاری نداشته باش
آدم ها زیاده خواهند
کم بخواهی تمامت را می خواهند
بیشتر که بخواهی
می شوی غول چراغ جادوی خواسته هایشان ...
محبتی که نمی کنند و از تو همیشه می خواهند
صداقتی که در وجودشان مرده است و در وجود تو می...
مشق امروز
یک صفحه بنویسید
بابا نان نداد
بابا نان نداد
بابا نان نداد
.......
آنقدر بنویسید تا بفهمین \بابا خیلی غمگین است\ چون نانی ندارد ک بدهد¡
فاطمه عبدالوند
می خواهم بنویسم، باور کنید می خواهم
اما نمی دانم از کدام زیبایی بنویسم¿
از چ بنویس¿
اصلا برای ک بنویسم¿
از کودک رها شده در خیابان بنویسم ک فقط حاصل یک شب هوس و لذت است و حال وبال گردن¿¡
یا از دستان سیاه نوجوانی ک نتیجه ی زباله...
مرا زین بغض رهایی نیست...
فاطمه عبدالوند
تلخ¡
مثله حال و روز دبیری ک با عشق برای دانش آموزانش درس اقتصاد تدریس می کند در حالی ک خودش دغدغه ی اجاره خانه ی هر ماهش را دارد...
فاطمه عبدالوند
مجبور بودیم ب این دوری اجباری...باید مدتی تحت مراقبت میبودم تا همچی خوب پیش بره...هرموقع ک زنگ میزد سریع میگفت فک نکنی زنگ زدم ک حال وروجک بابا رو بپرسما،اصلا اینطور نیس،فقط میخوام حال تو خوب باشع،مطمئنم کن ک حالت خوبع...و اگ بگم کیلوکیلو قند تو دلم آب میشد دروغ...
اهنگ دریا گرشا رضایی پلی بود.. تکیه شو داد ب ماشین مشکی رنگش و عمیق خیره شد ب گوش ماهی های لب ساحل ک هرسری موج بهشون برخورد میکرد
تعدادیشون رو باخودش میبرد،وجودش اینجا بود اما انگار حواسش جای دیگری بود،نزدیکش شدم انگشتمو اروم روی دستش کشیدم،بالاخره ازاون حال و...
بی صبرانه منتظر اومدنش بودم غذای مورد علاقش در حال جا افتادن بود شربت خاکشیر و گلاب آماده کردم و گذاشتم تو یخچال تا خنک بمونه دیگه نزدیکه اومدنش بود راهی اتاقمون شدم کمی به خودم رسیدم به عکسش که انگار زل زده بود بم نگاهی انداختم و چشمکی نثارش...
چیزای غیر منتظره دلچسب ترن...
مثل وقتی که کلید میندازی تو در خونه و میای تو
چراغ ها روشنه
بخاری روشنه
بوی غذا پیچیده تو خونه
و امروز تو مجبور نیستی مثل همیشه تا شب خونه خالی رو تحمل کنی
به خاطر تو زودتر از همیشه اومده خونه
نویسنده: کتایون...
ته دل کجاست ؟
هنوز کسی ته دل را نرفته
هیچ کس نمی داند ته دل چه جور جایئست
اما فکر می کنم ته دل همان آخرین کوچه دنیا باشد
که وقتی کسی در آن گیر بیفتد دیگر باید صبر کند تا آن دنیا از آن بیرونش بکشند
ته دل...
عشق تنها کاریست که نیاز به برنامه ریزی ندارد
خودش می آید بی مقدمه ،بی مؤخره
و به همین علت حادثه عشق جذاب و برای هر کسی منحصر به فرد است
سولماز رضایی
ما از زندگیمان خسته نیستیم!🙃🙈
ما از آدم های زندگیمان خسته ایم!
اینقدری زیر بار فشار ها و سختگیری ها هستیم که زندگی را متهم میکنیم....🙂❗️
آری،کمی بیشتر که فکر کنیم!
میبینیم زندگی تقصیری ندارد!
حتی اگر کمی بیشتر فکر کنیم!
میبینم آدم های زندگیمان هم تقصیری ندارند
متهم خود...